پرسش و پاسخ

  • فايدة امام غايب چيست؟ امامي كه قرن‌ها غايب بوده و نه دين را ترويج و نه مشكلات جامعه را حل مي‌كند و نه پاسخ مخالفان را مي‌دهد و نه امر‌به‌معروف و نهي‌از‌منكر مي‌كند و نه از مظلومي دفاع مي‌كند و نه حدود و احكام الهي را جاري مي‌سازد و‌... واقعاً وجودش چه سودي دارد؟
    پاسخ: علامه طباطبايي در پاسخ به اين پرسش كه «چگونه مي‏توان از امام غايب بهره‏مند شد» مي‌فرمايد امام معصوم وظيفة هدايتي خود را به دو گونه اعمال مي‏كند: (1) هدايت به معناي ارائة طريق و (2) هدايت به معناي ايصال به مطلوب. امام براي اجرا و اعمال هدايت نوع اول نياز به حضور فيزيكي در ميان مردمان دارد؛ اما براي هدايت نوع دوم نيازي به حضور جسماني و مراودة حضوري با مردم ندارد.
    به تعبير ديگر، بايد دانست كه وظيفة امام در بيان صوري معارف و راهنمايي ظاهري مردم خلاصه نمي‏شود؛ بلكه امام همان‌طور كه وظيفة راهنمايي ظاهري مردم را به عهده دارد، همچنان ولايت و رهبري باطني اعمال را نيز بر عهده دارد و اوست كه حيات معنوي مردم را تنظيم مي‏كند. بديهي است كه حضور يا غيبت جسماني امام در انجام وظيفة هدايتي نوع دوم تأثيري ندارد؛ زيرا امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد؛ اگر‌چه از چشم جسماني ايشان پنهان است.
    پاسخ ديگري كه به اين سؤال داده شده، اين است كه همة ابعاد وجود امام لطف است. بنابراين، اصل وجود امام، صرف‏نظر از ساير ابعاد وجودي‌اش، لطف است؛ زيرا وجود امام به معناي وجود انسان كامل در نظام احسن الهي است و اين چيزي است كه مقتضاي علم الهي و رحمت و كمال مطلق اوست. افزون بر اين، تصرف امام نيز لطفي ديگر است؛ اعم از اينكه اين تصرف، ظاهري باشد يا باطني و اعم از اينكه تصرف، در جن باشد يا انس يا غير اينها. حال اگر مانعي براي حضور و ظهور امام وجود داشته باشد، اين به لطف بودن امام در ساير ابعاد ضرري نمي‏زند؛ زيرا مانعِ ظهور، او را از يك يا چند بعد از ابعاد لطف وجودي‌اش بازداشته است و نه از همة آنها.
    از ديگر فوايد وجود امام اين است كه وجود امام و رهبريت معصوم ديني و اجتماعي، ولو در پس پردة غيبت، براي سازمان‌دهي اجتماعي جامعة مؤمنان منبع بي‏پايان انرژي و تحرك و استقامت است. امام صادق در پاسخ يكي از يارانش كه گفت: «مردم چگونه از حجت غايب پنهان بهره‏مند شوند» فرمودند: «همان‏گونه كه از خورشيدِ در پشت ابر بهره مي‏برند». امام زمان خود نيز در نامه‏اي وجود شريف خويش را در دوران غيبت به خورشيد در پسِ ابر تشبيه كرده است. اين تشبيه نشان‌دهندة آن است كه نور وجود و هدايت و ساير كمالات و بركات به يُمن خورشيد وجود او به انسان‌ها مي‏رسد.
    حالت انتظار، و اعتقاد به وجود غايبانة يك رهبر عادل، ظلم‏ستيز و بي‏نظير، موجب پايداري و استقامت مؤمنان در امر دين‏داري و دوري از ظلم به ديگران و امثال آن مي‏شود؛ زيرا هر‌كسي مي‏داند كه در حكومت مهدي ـ ‌كه به‌صورت ناگهاني و بدون اطلاع قبلي ممكن است هر‌لحظه‏اي بر پا شود‌ ـ حق مظلوم از ظالم ستانده مي‏شود. بنابراين، انتظار فرج و وجود امام غايب، به‌منزلة يك نيروي بازدارندة بسيار قوي است كه مي‏تواند تا حد بسيار زيادي از ارتكاب جرايم جلوگيري كند.

  • در برخي از روايات آمده است كه زماني كه امام زمان ظهور مي‌كند، به امر جديد مي‌آيد و دستوراتش جديد است و كتاب و سنت جديد مي‌آورد. مگر ايشان پيامبر است كه آيين جديد بياورد؟ آيا دستورات ايشان ناسخ دستور پيامبر گرامي اسلام است؟
    پاسخ: در اين باره دو دسته روايت وجود دارد. دستة اول رواياتي است كه منشأ توهم دين جديد شده است. رواياتي مانند فرمايش امام صادق: يصنَعُ ما صَنَعَ رَسولُ الله، يهدِمُ مَا كانَ قَبلَهُ كما هَدَمَ رَسولُ الله أمرَ الجاهِليةِ وَ‌يستأنِفُ الإسلامَ جَديداً، و يا روايتي ديگر كه امام صادق مي‌فرمايد: إذا خَرَجَ القائِمُ يقُومُ بِأمرٍ جَديدٍ وَ‌كتابٍ جَديدٍ و‌سُنَّةٍ جَديدٍ وَ‌قَضاءٍ جَديدٍ‌... .
    دستة ديگر رواياتي است كه در آن تصريح شده است مهدي به سنت جدش رسول‌الله عمل مي‌كند. مانند روايتي از رسول‌الله كه فرمودند: يخرجُ رَجُلٌ مِن أهلِ بَيتي وَ‌يعمَلُ بِسُنَّتي، و يا روايتي ديگر از رسول گرامي اسلام كه فرموده‌اند: القائمُ مِن وُلدي اسمُهُ اِسمي و‌كنيتُهُ كنيتي وَ‌شَمَائِلُهُ شَمَائِلي وَ‌سُنَّتُهُ سُنَّتي يقِيمُ النَّاسَ علي طاعَتي وَ‌شَريعَتي وَ‌يدعُوهُم إلي كتابِ رَبِّي.
    طرف‌داران شبهة آيين جديد تنها به روايات دستة اول استناد مي‌كنند و نسبت به دستة دوم ساكت‌اند و حال‌آنكه جمع اين روايات به اين است كه بگوييم در زمان غيبت بدعت‌هايي در دين اسلام گذاشته مي‌شود و احكام اسلام و قرآن مطابق ميل مردم تأويل و تفسير مي‌شوند و بسياري از حدود و احكام چنان فراموش مي‌شود كه گويا اصلاً جزء اسلام نبود. با ظهور حضرت، دوباره احكام اصيل اسلامي زنده مي‌شود و مردم گمان مي‌كنند دين جديدي آورده شده است. قبل از ظهور حضرت، بسياري از مردم قرآن و دين را آن‌گونه كه دوست دارند، تفسير مي‌كنند. بديهي است كه اگر با تفسير جديدي از جانب آن حضرت مواجه شوند كه مخالف تفسير آنان است، آن را دين جديد بخوانند. در نتيجه مراد از آيين جديد، اصلاح دين و بازگشت به احكام اصيل اسلامي است كه قبل از ظهور حضرت از بين رفته بودند.

  • اقامتگاه امام زمان كجاست؟ آن حضرت در چه مكاني اقامت دارند؟ در رضوي، ذي طوي، در سرداب سامرا، در جزيرة خضرا و يا‌...؟
    پاسخ: آنچه از روايات و حكايات معتبر استفاده مي‌شود، اين است كه امام در ايام غيبت كبري در مكان خاص و يا شهر معيّني استقرار ندارند؛ بلكه ايشان براي انجام وظايف الهي به همه‌جا سفر مي‌كنند و همة مكان‌ها در حيطة آمد‌و‌شد و اقامت حضرت قرار دارند. البته برخي مكان‌ها مانند مكه، مدينه، نجف، كوفه، كربلا، كاظمين، سامرا، مشهد، قم و بغداد و برخي از مكان‌هاي منتسب به آن حضرت مانند مسجد سهله، مسجد كوفه، مسجد جمكران، مقام حضرت مهدي در وادي‌السلام نجف، داراي اهميت و احتمال بيشتري هستند؛ اما نمي‌توان اين مكان‌ها را محل اقامت حضرت ناميد.
    كوه رضوي يا ذي طوي ـ ‌كه در دعاي ندبه مطرح شده است‌ ـ نيز نمي‌تواند محل اقامت حضرت باشد؛ زيرا اولاً، اين يك استفهام حقيقي نيست، بلكه به انگيزة بيان سوز و هجران و اظهار تأسف از فراق و حرمان از فيض حضور حضرت است؛ ثانياً، در همان دعاي ندبه فرازهايي وجود دارد كه بيانگر اين است كه حضرت در ميان مردم و در همة مكان‌ها وجود دارد.
    همچنين نمي‌توان اقامتگاه حضرت را منحصر به سرداب سامرا كرد. گرچه سرداب سامرا براي شيعه مقدس است، هيچ‌يك از بزرگان شيعه آن را اقامتگاه حضرت نمي‌دانند، و اين افتراها از جانب افرادي مانند ابن‌خلدون، ابن‌حجر و برخي از مخالفان شيعه به شيعه نسبت داده شده است.
    دربارة جزيرة خضرا نيز ـ ‌كه برخي آن را محل اقامت امام زمان مي‌دانند و براي آن نيز به نقل داستاني از شيخ‌شمس‌الدين و شيخ‌جلال‌الدين مي‌پردازند كه آنان نيز به نقل از زين‌الدين علي‌بن‌فاضل مازندراني آن را طرح كرده و در آن اقامتگاه حضرت را جزيره‌اي دور‌دست و صعب‌العبور در ميان دريايي با آب‌هاي سفيد‌رنگ مي‌دانند ـ بايد گفت: گرچه برخي از بزرگان اين روايت را پذيرفته‌اند، اولاً، راوي حديث فقط يك نفر است؛ ثانياً، روايت نيز سند معتبري ندارد و همه آن را از يك كتاب خطي قديمي نقل مي‌كنند؛ حتي مرحوم مجلسي دربارة آن مي‌فرمايد: چون من اين داستان را در كتب معتبر نيافتم، باب جداگانه‌اي را به آن اختصاص دادم [تا با مطالب كتاب مخلوط نشود]؛ ثالثاً، در متن داستان تناقضاتي ديده مي‌شود؛ مثلاً شيخ‌شمس‌الدين در يك‌جا مدعي است نايب امام زمان است، ولي تاكنون ايشان را نديده است و در جايي ديگر مي‌گويد من هر صبح جمعه براي زيارت امام به آن كوه مي‌روم؛ رابعاً، در داستان مواردي وجود دارد كه با عقايد رسمي شيعه متفاوت است؛ مانند قبول تحريف قرآن و اباحة خمس در زمان غيبت.
    در اين داستان يك عراقي به‌قصد تحصيل به شام و سپس به مصر و اندلس (اسپانيا) و از‌آنجا با رها كردن استادش به سمت جزيرة رافضي‌ها در ميان آب مي‌رود و در داستان حكايات عجيب و گاه متناقض نقل مي‌شود كه پذيرش آن را سخت مي‌كند. به‌علاوه امام زمان بنا بر روايات معتبر در ميان مردم زندگي مي‌كند و ايشان مردم را مي‌بينند، اما مردم نمي‌توانند ايشان را ببينند. در‌مجموع نمي‌توان پذيرفت امام زمان در چنين جزيره‌اي زندگي كند.

  • اگر امام زمان تا الان زنده است، آيا ازدواج كرده و داراي همسر و فرزند نيز است يا خير؟ و آيا آنان از امامت ايشان باخبرند يا نه؟
    پاسخ: در مورد اينكه در غيبت كبري براي آن حضرت همسر و فرزنداني هست يا نه، دليل قطعي بر وجود يا عدم آن نداريم. البته شواهدي بر اثبات اين امر وجود دارد. مي‌توان در سه بحثِ قواعد كلي، روايات و دعاها به اين امر پرداخت.
    الف) قواعد كلي: احكام كلي در شريعت محمدي ايجاب مي‌كند كه آن حضرت نيز مانند ديگر پيشوايان معصوم تشكيل خانواده داده و از سنت جد بزرگوارشان پيروي كند. برخي معتقدند: «چگونه ترك خواهد نمود چنين سنت عظيمة جد بزرگوار خود را، با آن‌همه ترغيب و تحريص كه در فعل آن، و تهديد و تخويف كه در ترك آن شده است. سزاوارترين امت در اخذ به سنت پيامبر، امام هر عصر است و تاكنون كسي ترك آن را از خصايص آن جناب نشمرده است».
    ب) روايات: دربارة همسر امام زمان، ظاهراً فقط يك روايت وجود دارد كه مرحوم كفعمي در كتاب مصباح آن را نقل كرده و فرموده همسر آن حضرت از نسل عبدالعُزي فرزند عبدالمطلب است. اما روايات متعددي دربارة وجود فرزند براي حضرت نقل شده است كه در ضمن آن وجود همسر نيز اثبات مي‌شود. از باب نمونه، روايتي وجود دارد كه امام صادق دربارة طولاني شدن غيبت مي‌فرمايند: «اين غيبت به‌قدري طولاني مي‌شود كه برخي مردم مي‌گويند وفات كرده و برخي مي‌گويند كشته شده و برخي مي‌گويند آمده و رفته، جز تعداد اندك از شيعيان، كسي بر باور خود استوار نماند و كسي از اقامتگاه او مطلع نمي‌شود، حتي فرزندان او جايگاه او را نمي‌دانند، به‌جز كسي كه متصدي امور اوست».
    ج) دعاها: علاوه بر روايات و قواعد كلي، برخي دعاها نيز كه از معصومان صادر گشته و يا از ناحية مقدسه رسيده است، دلالت دارند بر اينكه براي آن حضرت اهل‌و‌عيال و فرزنداني هست و در دعاها نامي از آنها برده شده و در حق آنان دعا شده است. در اين دعاها تعابيري مانند وُلد، ذرّيه، اهل‌بيت، و آل بيت به كار رفته است كه همگي بر وجود همسر و فرزند دلالت دارند. در برخي از دعاها چنين آمده است: وصلِّ عَلي وَلِيك وَوُلاةِ عَهدِهِ وَالأئمَّةِ مِن وُلدِهِ ومُدَّ فِي أعمارِهِم وَزِد في آجالِهِم؛ «درود خود را بر ولي امرت و اولياي عهدش و پيشوايان از اولادش نازل فرما و بر عمر و اجلشان بيفزا».
    البته بايد توجه داشت كه با وجود اين شواهد نيز نمي‌توان با‌قاطعيت از ازدواج آن حضرت سخن گفت. همچنين دربارة همسر و فرزندان حضرت نيز نمي‌توان اظهار صريح و قاطعي كرد.

  • آيا ممكن است شخصي اين‌قدر عمر كند؟ هر‌چقدر شخص قوي و عالم به اسرار زيستي باشد، باز‌هم نمي‌تواند عمر خود را تا اين حد افزايش دهد.
    پاسخ: با مراجعه به كتاب‌هاي آسماني، به‌ويژه قرآن مي‌توان به‌خوبي دريافت كه كارهاي خارق‌العادة بسياري در عالم واقع شده و معجزات زيادي صادر گشته كه همگي حاكي از قدرت لايزال الهي است. توفان نوح، سرد شدن آتش براي ابراهيم، تبديل شدن عصاي موسي به اژدها، پدر نداشتن حضرت عيسي، سخن گفتن در گهواره و زنده كردن مردگان توسط ايشان و در نهايت نزول قرآن همگي به قدرت الهي مستند است. اگر خداوند قادر است اين كارهاي خارق‌العاده را انجام دهد، قادر است حجت و ولي خود را نيز سال‌هاي متمادي نگه دارد. افزون بر اين، در كتاب‌هاي مقدس ساير اديان (مانند سفر پيدايش تورات) و قرآن نيز از افرادي نام برده شده است كه داراي عمرهاي طولاني بوده‌اند. همچنين وجود معمرين در تاريخ گواه بر اين مطلب است كه داشتن عمر طولاني امكان‌پذير است.

  • چگونه ممكن است آن حضرت در آن شرايط متولد شود و كسي متوجه نشود؟ اساساً تا چه اندازه مي‌توان به روايات تولد آن حضرت اعتماد كرد؟
    پاسخ: تولد آن حضرت شبيه تولد حضرت موسي بود. بنا بر نقل‌هاي معتبر، آن حضرت در نيمة شب جمعة پانزدهم شعبان سال 255 هجري قمري در سامرا متولد شد و چون حال مادر امام زمان شبيه حال مادر موسي بود، علايم وضع حمل نمايان نبود. از‌اين‌رو دشمنان و جاسوسان حكومتي متوجه نشدند. همة اين منابع به نقل از حكيمه‌خاتون، دختر امام جواد، خواهر امام هادي و عمة گرامي امام عسكري، به داستان تولد پرداخته‌اند. حکيمه‌خاتون شخصيتي با‌كفايت، مؤمنه و معلم نرجس‌خاتون بوده كه مورد وثوق شيعه است. نكتة قابل ذكر اين است كه علاوه بر شيعه، بسياري از بزرگان اهل سنت نيز به داستان تولد آن حضرت اشاره كردند و اين امر به وثاقت موضوع كمك مي‌كند. محمد‌بن‌طلحة شافعي در مطالب السؤل، محمد‌بن‌يوسف در كفاية الطالب، ابن‌صباغ در فصول المهمه، ابن‌حجر در الصواعق المحرقه، ابن‌خلكان در وفيات الاعيان و بسياري ديگر از علماي اهل سنت در كتاب‌هايشان تصريح كرده‌اند كه امام حسن عسكري داراي فرزندي بوده و شيعه آن را همان مهدي موعود مي‌داند. آنان حتي به نام و ويژگي‌‏هاي آن حضرت نيز اشاره كرده‌اند. بنابراين مي‌توان به‌صراحت اعلام كرد كه تولد آن حضرت قطعي است؛ به‌ويژه آنكه اگر روايات مربوط به تولد حضرت را از زبان پيامبر بررسي كنيم و در كنار رفتار حاكمان عباسي در مراقبت خاص از امام عسكري قرار دهيم، اتقان اين امر بيشتر مي‌شود.

  • البته دربارة آسيب‌شناسي مهدويت موارد ديگري نيز وجود دارد كه توجه به آنان سبب مي‌شود شيعيان در گرداب شبهات و تحريفات ديني قرار نگيرند و با بصيرت ديني منتظر ظهور فرج باشند؛ زيرا منتظران مصلح، خود بايد صالح باشند. بدانند، بفهمند و عمل كنند تا خود و جامعة خود را اصلاح كنند. در اين قسمت برخي ديگر از موارد آسيب‌شناسي بحث مهدويت را به‌اختصار بيان مي‌كنيم.
    الف) پيروي از مدعيان دروغين نيابت: پرهيز از تبعيت از مدعيان دروغين نيابت و توجه به نمايندگان واقعي آن حضرت از ديگر مواردي است كه لازم است مورد توجه قرار گيرد. بنا بر آنچه در توقيع شريف امام زمان به نايب دومشان، يعني محمد‌بن‌عثمان عمري آمده است، حضرت دربارة حوادث جديد مي‌فرمايند: ... وَاَمَّا الحَوادثُ الواقِعَةُ فَارجِعُوا فيها اِلي رُواةِ حَدِيثِنا فَإِنَّهُم حُجَّتِي عَلَيكم و‌أنَا حُجَّةُ اللّه عليهم. البته بايد توجه داشت مقصود از روات، هر‌كس كه مدعي فهم روايات است، نيست؛ بلكه با توجه به كلام امام حسن عسكري، اين افراد داراي شرايطي هستند. اين شرايط عبارت است از: 1. اسلام‌شناس باشد؛ 2. صيانت نفس داشته باشد (پاك و عادل باشد)؛ 3. در صدد حفاظت از دين باشد (نه منافع فردي و گروهي)؛ 4. مخالف هواي نفس باشد (دنيا‌گرا نباشد)؛ 5. مطيع اوامر شارع مقدس باشد (تفسير به رأي نداشته باشد و در برابر نص، اجتهاد شخصي نداشته باشد). پس از اثبات اين شرايط، تودة مردم مي‌توانند به آنان رجوع كنند. البته خودِ حضرت تأكيد دارند كه اينان برخي از فقهاي شيعه هستند نه همة آنان. اين همان مقام مرجعيت در شيعه است كه در بحث حكومتي به ولايت فقيه معروف است.
    ب) زمان و مكان‌گرايي: توجه به امام عصر در هر زمان و هر مكان از ضروريات مذهب است. گاه به بهانة مسجد جمكران، مسجد سهله و... اصل وجود امام زمان فراموش مي‌شود و گاه امام زمان را محدود به مكان خاص مي‌كنند و فكر مي‌كنند فقط در آن مكان بايد به ياد امام باشند. هر دو اينها اشتباه است. همچنين بايد از محدود كردن امام زمان به عصر ظهور و يا ارتباط موقت و مقطعي با امام زمان، و محدود كردن آن امام همام به شب‌هاي چهارشنبه و جمعه پرهيز كرد؛ بلكه بايد از حضرت در هر زمان و مكان كمك خواست و همواره ـ ‌به‌ويژه در رفتارهاي اجتماعي‌ ـ به ياد حضرت بود.
    ج) خرافه‌گرايي: از مسائل قابل توجه در امر مهدويت، توجه به واقعيت‌هاي عصر ظهور است. نبايد با عقايدي مانند اينكه در زمان حضرت نان رايگان توزيع مي‌شود، يا همه با‌هم مساوي مي‌شوند و زحمات فردي ناديده انگاشته مي‌شود، و با خرافاتي از‌اين‌دست، از واقعيت‌ها فرار كرد. به‌يقين در زمان حضرت نيز تلاش فردي، تخصص در امور و توجه به واقعيت‌هاي آن زمان از موارد مورد اهميت است.
    د) نگاه صرفاً عقلاني به امام زمان: از موارد قابل ذكر در آسيب‌شناسي مهدويت نگاه صرفاً عقلاني، برهاني و استدلالي به امام زمان، و بي‌توجهي به دعا و توسل است. تداوم توسل و دعا براي تعجيل در فرج، امري مؤكد در شيعه است. نبايد به بهانة عقلاني كردن آموزة مهدويت، روح احساس را از بين برد. دعا و توسل جزء لاينفك شعاير شيعي است. اساساً شعور ديني بدون شور معنوي ابتر است.
    ه‍( عدم توجه به وظايف عصر ظهور: بايد با تقويت بنيان‌هاي فكري و عقيدتي، كوشش براي حفظ دين، آمادگي براي جانبازي در ركاب دين، گذشتن از دل‌بستگي‌ها و تعلقات دنيوي براي بقاي دين، كوشش براي شناخت امام زمان، اميد به وعدة الهي در شرايط سخت و ده‌ها وظيفة ديگر خود را براي ظهور آماده كنيم تا از منتظران واقعي قرار گيريم. فراموش كردن رسالت منتظران و وظايف عصر ظهور از جانب منتظران از بزرگ‌ترين آسيب‌هايي است كه متوجه شيعه خواهد شد.
    و) عدم توجه به مهدويت در بحث تعليم، تربيت و تبليغ: اين مورد كمتر مورد دغدغه بوده است. امروزه رسانه‌هاي غربي و شرقي به‌شدت به تبليغ موعودهاي خود مي‌پردازند. روشن است كه حكومت شيعي و به تبع آن، شيعيان بايد در تعليم، تربيت، تبليغ و همة ساحت‌هاي فردي و اجتماعي، مسئلة حضور حجت را برجسته سازند. پرداختن به مهدويت از زواياي مختلف در آموزش و پرورش، رسانه‌ها، كتاب‌هاي درسي و‌... از اهم وظايف شيعيان در عصر غيبت است. متأسفانه موعود شيعه كمتر در رسانه‌ها و آثار هنري مطرح بوده و اين بديل احسن در موعود، نياز به معرفي بيشتر هنري دارد و وظيفة هر هنرمند شيعي است كه در مباحث تعليم، تربيت و تبليغ به آن به‌مثابة يك رسالت بپردازد.

  • امام زمان در نامه‏اي به چهارمين و آخرين نايب خاصش، چنين مي‏نويسد:
    به نام خداوند بخشندة مهربان. اي علي‏بن‌محمد سمري! خداوند به بازماندگان تو صبر عطا كند؛ زيرا تو تا شش روز آينده از دنيا خواهي رفت. پس كارهاي خود را سامان ده و كسي را به‌عنوان جانشين خود معرفي نكن؛ زيرا زمان غيبت دوم (غيبت كبري) فرا‌رسيده است. پس از اين، ظهوري نخواهد بود، مگر با اذن الهي و اين بعد از زماني طولاني و قساوت دل‏ها و پر شدن زمين از جور خواهد بود، و به‌زودي كساني در ميان شيعيان من پيدا خواهند شد كه مدعي مشاهده و ديدار با من هستند. آگاه باشيد كه هر‌كسي پيش از خروج سفياني و صيحه، مدعي مشاهده شود، دروغ‏گو و مفتري است. ولا حول ولا قوة الا باللّه‏ العلي العظيم.
    علامه مجلسي در ذيل اين روايت مي‏گويد از‌آنجا‌كه خبرهاي زيادي دربارة ديدار با امام زمان از سوي عالمان بزرگ به دست ما رسيده است، براي اينكه وجه جمعي ميان آن داستان‏ها و اين حديث داشته باشيم، شايد بتوان گفت كه منظور از اين روايت مشاهدة همراه با ادعاي نيابت و دريافت اخبار خاص از جانب امام زمان است.
    امام زمان در اين حديث ـ ‌كه اولاً، محتوايي بسيار دقيق و سرنوشت‏ساز دارد و ثانياً، هيچ معارضي در ميان روايات معتبر ندارد‌ ـ ‌ادعاي مشاهده و ديدار با او را از سوي هر‌كسي كه باشد، صريحاً رد مي‏كند. بنابراين، نمي‏توان با استناد به اينكه داستان‏هاي زيادي دربارة ملاقات با امام زمان مطرح شده است و يا با استناد به داستان جزيرة خضرا‌ ـ ‌كه هيچ سند قطعي و دقيقي ندارد و داستاني مكاشفه‏گونه است‌ ـ محتواي اين حديث را ناديده گرفت و آن را مردود و نادرست دانست. محتواي اين حديث اين است كه به چنين داستان‏ها و حكايت‏هايي توجه نكنيد و به چنين ادعاهايي اهميت ندهيد و ميدان را براي مدعيان باز نگذاريد.
    بنابراين، بر اساس اين حديث، هر‌كسي كه مدعي ديدار و ملاقات با امام زمان در دوران غيبت كبري شود، بايد تكذيب شود. البته اين سخن منافاتي با اصل ديدار و ملاقات با امام زمان ندارد؛ زيرا حضرت نفرموده است كه ديدار با او، غير‌ممكن و محال است، بلكه فرموده است ادعاي ديدار را از كسي نپذيريد و اين حاوي نكتة بسيار مهمي است. امام زمان با اين سفارش الهي خود خواسته‏اند يكي از راه‏هاي سودجويي برخي افراد را از اعتقاد شيعيان به آن حضرت، براي هميشه بسته نگه‏ دارند. پس ديدار با امام زمان هر‌چند امري ممكن و شدني و بلكه منتهاي آرزوي هر شيعه‏اي است، بايد توجه داشت كه هر‌كس رسماً و علناً در ميان تودة مردم ادعاي ديدار با امام زمان را داشته باشد، دروغ‏گو و فريب‏كار است.
    روايتي از امام صادق در اصول كافي نقل شده است كه از آن استفاده مي‏شود در دوران غيبت كبري نيز اصل رؤيت امام زمان براي عدة خاصي از پيروان و دوستداران آن حضرت ممكن است؛ اما همين افراد نيز اگر ادعاي رؤيت كنند، از آنان پذيرفته نخواهد شد.
    قائم آل محمد دو نوع غيبت دارد: يكي كوتاه و ديگري بلند. در غيبت كوتاه، هيچ‌كس جز شيعيان خاص آن حضرت از اقامتگاه و مكان او اطلاع ندارند و در دوران غيبت بلند، هيچ‌كس جز خواص از دوستدارانش از مكان او اطلاعي ندارند.

  • بخش زيادي از روايات مربوط به مهدويت، ناظر به نشانه‏ها و علايم ظهور است. در اين دسته از روايات، علايم و نشانه‏هاي بسيار زيادي دربارة زمان ظهور ذكر شده است؛ علايمي از قبيل نداي آسماني، شيوع و رواج گستردة ظلم و ستم و هرج‌و‌مرج اجتماعي، قتل نفس زكيه، خروج دجال، خروج سفياني، طلوع خورشيد از مغرب، گسترش جنگ و خون‌ريزي در جهان (مرگ سرخ)، شيوع بيماري‏هاي كشنده مانند طاعون (مرگ سفيد)، تخريب ديوار مسجد كوفه، و امثال آن.
    اما همان‌گونه كه در قسمت گذشته گفته شد، زمان ظهور امام زمان براي هيچ‌كس، غير از خدا، به‌طور قطعي مشخص نيست و به همة شيعيان و مهدي‏باوران دستور اكيد داده شده است كه مدعيان تعيين وقت براي زمان ظهور را تكذيب كنيد. اصولاً علايم و نشانه‏هاي ظهور، مستلزم ظهور نيستند؛ يعني ممكن است بسياري از نشانه‏هاي ظهور تحقق پيدا كنند، اما خود ظهور محقق نشود. همچنين ممكن است هيچ‌يك از علايم و نشانه‏ها، يا بسياري از آنها، تحقق پيدا نكنند، اما ظهور محقق شود. به همين دليل است كه در روايات تأكيد شده است شما بايد همواره و در هر‌لحظه‏اي اميد ظهور را داشته باشيد؛ زيرا امر ظهور مهدي موعود همچون مسئلة نبوت است كه ممكن است ناگهان و بدون اطلاع قبلي رخ دهد. در حديثي آمده است همان‌طور كه خداوند به‌صورت ناگهاني و بدون اطلاع قبلي حضرت موسي را در مدين به نبوت و رسالت برگزيد، ممكن است امر فرج را نيز به‌صورت ناگهاني اصلاح كند.
    امام جواد مي‌فرمايد مسئلة ظهور هم به همين صورت است؛ يعني به‌صورت ناگهاني و غير‌مترقبه ممكن است رخ دهد. پس بايد همواره آماده بود. هر صبح و شام بايد منتظر بود. به تعبير امام رضا: تَوَقَّعُوا الفرجَ مِن تحتِ اقدامِكُم؛ «هر‌لحظه منتظر فرج باشيد».
    در برخي از روايات مربوط به علايم ظهور، از دو نوع علامت سخن رفته است: علايم حتمي و علايم غير‌حتمي. علايم غيرحتمي به علايمي گفته مي‏شود كه اگر هم رخ دهد، دليل بر ظهور نخواهد بود؛ اما علايم حتمي به اين معناست كه حتماً بايد پيش از ظهور و يا هم‌زمان با ظهور رخ بدهند. برخي از مهدي‏پژوهان بر همين مسئله تأكيد دارند و معتقدند تا علايم حتمي تحقق نيابد، ظهور محقق نخواهد شد. اما روايتي از امام جواد وجود دارد كه مي‌فرمايد گرچه در اصل قيام قائم بدا رخ نخواهد داد؛ زيرا قيام قائم وعدة الهي است و وعدة خداوند تخلف‏ناپذير است؛ اما در علايم حتمي آن مثل خروج سفياني نيز ممكن است بدا رخ دهد و بدون تحقق اين علامت، ظهور تحقق يابد.
    پرسش: اگر زمان ظهور نامشخص است و هرگز نبايد دربارة آن انديشيد، پس فلسفة ذكر اين‌همه علامت و نشانه براي آخرالزمان چيست؟
    پاسخ: آگاهي از علايم و نشانه‏هاي ظهور، فوايد و آثار بسيار زيادي را در پي دارد كه از آن جمله مي‏توان به تشخيص حركت‏هاي انحرافي از حركت‏هاي صحيح و ناب اشاره كرد. اگر نگاهي گذرا به تاريخ اسلام، به‌طور عام، و تاريخ تشيع، به‌طور خاص داشته باشيم، خواهيم ديد همواره افراد و گروه‏هايي بوده‏اند كه به نام مهدي قيام و حركتي را آغاز كرده‏اند و عده‏اي را فريفتة خود ساخته‏اند و پس از مدتي فرقه و حزبي جديد تأسيس كرده‏اند. وجود مدعيان دروغين مهدويت (متمهديان) در تاريخ تشيع و اسلام حقيقتي است كه بر همگان آشكار است. كم نبوده‏اند افرادي نظير مهدي سوداني و احمد قادياني و باب و بها كه از اين حقيقت اسلامي سوء‌استفاده كرده و خود را به‌عنوان مهدي منتظر معرفي كرده‏اند و مردم ناآشنا با حقيقت مهدويت نيز فريب تبليغات ظاهري آنان را خورده و از بذل مال و جان خود در راه آنان كوتاهي نكرده‏اند. يكي از بهترين فوايد آشنايي با علايم ظهور اين است كه ميزاني براي تشخيص افراد فرصت‏طلب و تفرقه‏افكن در اختيار ما قرار مي‏دهد.
    از ديگر فوايد طرح علايم ظهور در روايات و آشنايي با آنها، ايجاد اميد و نشاط و پويايي در ميان پيروان است. توضيح آنكه همة علايم ظهور از يك سنخ نيستند؛ برخي از آنان نشانه‏هاي منفصل‏اند كه حاكي از فرج مقطعي و جزئي هستند. مشاهدة اين نوع نشانه‏ها موجب جلوگيري از يأس و سرخوردگي در جامعة پيروان خواهد شد و تحمل غيبت بزرگ و طولاني را بر آنان آسان مي‏كند.

  • تقريباً در همة اديان و مكاتبي كه معتقد به آمدن منجي و هدايتگر جهاني هستند، علايم و نشانه‏هايي براي زمان ظهور او بيان شده است، و باز‌هم مي‏توان گفت كه همة آنها در مقاطع مختلفي از تاريخ خود، گمان كرده‏اند كه آن نشانه‏ها تحقق يافته و شرايط و ويژگي‌‏هاي آخر‌الزمان كاملاً نمايان شده است؛ اما اين مهم هرگز محقق نشد. به‌عنوان مثال، در يهوديت افراد بسياري براي ظهور ماشيح (موعود يهود) در زمان‌هاي مختلف تعيين وقت كردند كه هيچ‌يك محقق نشد و ضربة بزرگي به يهوديت زد. يا بسياري از مسيحيانِ نخستين مي‏پنداشتند عيسي‏بن‌مريم، همان موعود منتظر آنان است، اما پس از مدتي مشاهده كردند (به پندار آنان) كه به صليب آويخته شد. ازاين‌رو چنين معتقد شدند كه سه روز پس از مرگ، مجدداً از قبر خود برخاسته و به آسمان‏ها رفته و منتظر موقعيتي ديگر براي بازگشت است. حتي حواريان چنين مي‏پنداشتند كه زمان بازگشت ثانوي عيسي بسيار نزديك است و آنان شاهد بازگشت او خواهند بود؛ اما چنين نشد. مسيحيان از اين تجربة تاريخي عبرت نگرفتند و تا روزگار حاضر نيز به تعيين وقت براي بازگشت ثانوي عيسي مسيح اقدام مي‌كنند كه در همة موارد اين تاريخ‌ها نادرست درآمد.
    شبيه همين روند را مي‏توان به‌گونه‏اي ديگر در جهان اسلام نيز مشاهده كرد. در مقاطع مختلف تاريخي، حتي در زمان حضور امامان شيعه نيز عده‏اي از مسلمانان دست به تطبيق شرايط و تعيين وقت مي‏زدند و حتي قيام‏هايي را به نام مهدي موعود شكل دادند كه از آن جمله مي‏توان به قيام مختار براي انتقام‏گيري از قاتلان امام حسين اشاره كرد.
    در قيام نفس زكيه نيز از اين اعتقاد نهايت بهره‏برداري را كردند. در اواخر دوران بني‌اميه كه سادات حسني دست به قيام‏هاي متعدد و پراكنده‏اي زدند، نفس زكيه نيز قيام كرد. قيام او تا آنجا اهميت پيدا كرد كه حتي عده‏اي از عباسيان نيز با او بيعت كردند و حتي برخي از ياران امام صادق از وي خواستند تا با نفس زكيه به‌عنوان مهدي منتظر بيعت كند. امام صادق در پاسخ فرمودند كه اگر هدف محمد از قيام، امر‌به‌معروف و نهي‌از‌منكر است، كار او را تأييد كرده و از او حمايت مي‏كنم؛ اما اگر واقعاً معتقد است كه مهدي موعود است، اشتباه مي‏كند؛ او مهدي موعود نيست. آنچه كه مسئله را براي خيلي از افراد مشتبه كرده بود، اين بود كه مي‏ديدند اولاً، نام نفس زكيه، محمد است، و پيامبر هم دربارة مهدي موعود گفته بود: اسمُهُ اسمي و از طرفي نيز نشانه‏اي در شانه‏اش بود كه مردم مي‏پنداشتند اين نشانه هم از علايم مهدي موعود است.
    عطش ظهور و شدت انتظار شيعيان و مسلمانان به‌قدري بود كه پس از شهادت بسياري از ائمة اطهار عده‏اي از پيروانشان شهادت و مرگ آنان را منكر شده و در آن تشكيك مي‏كردند و مي‏گفتند كه شايد او مهدي موعود باشد و اكنون از نظرها غايب شده است. دربارة امام باقر، امام صادق و به‌ويژه امام موسي كاظم چنين مسائلي پديد آمد.
    بنابراين يكي از آسيب‏هاي جدي و مخربي كه ممكن است انديشة مهدويت را به انحراف بكشاند، ايجاد عطش كاذب و بحث تعيين وقت براي ظهور امام زمان است. اين مسئله متأسفانه، امروزه نيز در جامعة ما كم‌و‌بيش توسط عده‏اي از سخنرانان و مداحان، آگاهانه يا ناآگاهانه، دامن زده مي‏شود كه بايد به‌شدت با آن مقابله كرد و اجازه نداد كه اين باور و اعتقاد پاك و حيات‏بخش و نيروزا، ملعبة دست عده‏اي از افراد قرار گيرد و با برانگيختن احساسات صرف و غير‌واقع‏گرايانه، موجبات نااميدي و يأس و سرخوردگي اجتماعي را ايجاد كنند. در اين رابطه همواره بايد بدانيم كه:
    اولاً، خِرد تاريخي ما حكم مي‏كند كه از تاريخ عبرت گرفته و در باب زمان ظهور، تعيين وقت نكنيم؛
    ثانياً، بسياري از روايات علايم ظهور، به دليل ابهامي كه دارند، نشانه‏هاي قطعي و يقيني را به ما نمي‏دهند و بر اساس آنها نمي‏توان وقت ظهور را تعيين كرد. في‏المثل، اين سخن امير مؤمنان را كه مي‌فرمايد: العجب كل العجب بين الجمادي ورجب... هرگز نمي‏توان با قاطعيت تطبيق بر مورد و مصداق خاصي كرد. در همين سال‏هاي اخير شاهد بوديم كه برخي از سخنرانان در جريان جنگ اول خليج فارس، اين خطبه را به آن حادثه تطبيق كردند. چند سال پيش، عده‏اي آن را به خراب شدن برج‏هاي مركز تجارت جهاني در امريكا تطبيق كردند! يا اينكه در روايات آمده است كه پيش از ظهور امام زمان يك حكومت شيعي برقرار مي‏شود كه تا زمان ظهور ادامه دارد و پرچم را به دست امام زمان مي‏دهد. علامه مجلسي به دليل حسن ظني كه به حكومت صفويه در آن زمان داشته است، در بحار الانوار اظهار اميدواري كرده است كه اين حكومت، همين حكومت صفويه باشد. البته اين بزرگوار به‌طور قطعي آن را تطبيق بر حكومت صفويه نكرده است، و صرفاً اظهار و ابراز اميدواري است. يا مسئلة دجال را نيز نبايد بر افراد و اشخاص خاصي تطبيق كرد؛ زيرا اصولاً براي بسياري از انديشمندان بزرگ و مهدي‏پژوهان سترگ، هنوز حقيقت دجال چندان معلوم نيست. آيا اين واژه به شخص و فرد خاصي اشاره دارد يا آنكه بياني تمثيلي از يك جريان و پديده است؟ پس نبايد بدون تأمل به خود اجازه دهيم كه آن را بر هر فرد يا جرياني تطبيق كنيم؛
    ثالثاً و مهم‌تر از همه اينكه روايات فراواني از ائمة اطهار داريم كه به‌شدت از توقيت يا تعيين وقت نهي كرده‏اند. به‌عنوان نمونه، دو روايت را ذكر مي‏كنيم:
    شخصي از امام صادق پرسيد: فدايت شوم، اين امري كه منتظر آن هستيد، چه زماني رخ مي‏دهد؟ به‌راستي كه خيلي طول كشيده است! امام در پاسخ فرمودند: كساني كه تمنا و آرزوي زودرس دارند، دروغ مي‌گويند؛ كساني كه تعجيل مي‌كنند، نابود مي‏شوند و كساني كه تسليم امر خداوند هستند و به‌سوي ما مي‏آيند، اهل نجات‏اند.
    در حديث ديگري امام صادق به مفضل مي‌فرمايد: «اي مفضل، براي ظهور مهدي، تعيين وقت نكن؛ زيرا كسي كه براي مهدي ما تعيين وقت كند، در‌حقيقت خود را شريك علم خداوند پنداشته و عملاً ادعا كرده است كه خداوند او را بر اسرار خودش آگاهانيده است».
    بر اين اساس همة كساني كه با استناد به برخي از روايات مي‏خواهند براي زمان ظهور تعيين وقت كنند، مشمول اين حكم امام صادق قرار خواهند گرفت، و مخاطبان آنان بايد به توصية امام خود، صادق آل محمد، عمل كنند و هيچ كوتاهي و درنگي در تكذيبشان نداشته باشند.
    در برخي از روايات به برخي از حكمت‏هاي نامعلوم بودن زمان ظهور اشاره شده است. براي نمونه، در حديثي از محمد‌بن‌حنفيه نقل شده است كه به امام عرض مي‏كند آيا وقت معيني براي زمان ظهور هست؟ امام در پاسخ مي‌فرمايد: خير؛ زيرا علم خداوند غالب بر علم و دانش تعيين‌كنندگان وقت است. سپس امام براي توضيح حكمت مخفي بودن زمان ظهور و پرهيز از تعيين وقت براي آن، داستان حضرت موسي را مثال مي‏زند كه خداوند با موسي سي شبانه‏روز براي ميقات خود وعده گذاشت، اما بعداً ده شبانه‏روز ديگر بر آن افزود؛ در‌حالي‌كه نه موسي و نه قومش از آن خبر نداشتند و انتظار اين افزايش را نداشتند. قوم موسي به‌جاي آنكه صبوري پيشه كنند و با پيروي از نايب موسي، برادرش هارون، راه او را ادامه دهند، دچار يأس و نااميدي شده و خيلي سريع تحت تأثير تبليغات ملحدان و مخالفان دين قرار گرفتند و در مدتي كوتاه از خداپرستي به گوساله‌پرستي روي آوردند! همان‌طور كه مي‏بينيم، در اين حديث شريف به يكي از مهم‌ترين و خطرناك‏ترين پيامدهاي رواني و اجتماعي مسئلة تعيين وقت اشاره شده است؛ يأس و نااميدي و تأثيرپذيري از حيله‏ها و نيرنگ‏هاي دشمنان دين. طبيعي است كه وقتي پيش‏بيني‏ها محقق نشود، آرام‌آرام بسياري از افرادي كه تحت تأثير آن پيش‏بيني‏ها قرار گرفته بودند، دچار يأس و سرخوردگي خواهند شد. حتي ممكن است از اساس منكر وجود امام زمان شوند.
    افزون بر اين، تعيين وقت، موجب سودجويي افراد فرصت‏طلب خواهد شد. اين كار موجب مي‏شود عده‏اي بر موج احساسات ديني مردم سوار شده، و نهايت بهره‏برداري‏هاي مادي و سياسي خود را از آنها بكنند.

سایت رسمی

مرکز آموزش مجازی ونیمه حضوری موسسه امام خمینی بلوار امین 20متری گلستان پلاک 27

Daftar.ictu@qabas.net

(+98)25-32908193

Site::public.tanke_you_message