پرسش و پاسخ

  • انديشة مهدويت منحصر به شيعيان و يا مسلمانان نيست؛ بلكه همه يا اغلب اديان و مذاهب موجود در جهان، به‌گونه‏اي به «موعود» باور دارند و يا دست‏كم آنچه كه مسلّم و قطعي است، متون ديني و معارف ديني اديان ابراهيمي به اين مسئله تصريح كرده‏اند. در زيارت‏نامة امام زمان، در مفاتيح الجنان، چنين مي‏خوانيم: «سلام بر آن مهدي كه خداي عز وجل به همة امت‏ها وعده داده است كه به‌وسيلة او سخنان و انديشه‏ها را متحد كند و پريشاني را از ميان بردارد و زمين را پر از عدل و قسط كند».
    اما آنچه را كه مي‏توان به‌عنوان تفاوتي آشكار ميان انديشة مهدويت در نزد شيعيان و اين انديشه در ميان ساير ملل و اقوام مشاهده كرد، اين است كه اين انديشه در نزد شيعيان يك انديشه و فلسفة جهاني است. به اين معنا كه مهدي در انديشة اسلامي، اختصاص به امتي خاص ندارد. قيام و دعوت او، قيام و دعوتي جهاني است و نه قومي و قبيله‏اي و نژادي. او براي نجات بشريت مي‏آيد و نه براي سروري دادن نژاد و قومي خاص. او ياور مظلومان است و هدفش ظلم‏ستيزي و عدالت‏گستري است.
    پس نبايد اجازه داد كه همچون برخي از اديان و مكاتب ديگر، اين انديشه به شكل يك انديشة قومي و قبيله‏اي توصيف شود. به تعبير شهيد مطهري نبايد اين انديشة بلند و جهاني را به شكل يك «آرزوي كودكانه» و قومي و قبيله‏اي ترسيم كرده، آن را تا سطح فردي كه مي‏آيد به‌قصد انتقام‌گيري و كينه‏توزي پايين كشانيد. «گويي حضرت حجت فقط انتظار دارند كه كِي خداوند تبارك‌و‌تعالي به ايشان اجازه بدهند كه مثلاً بيايند ما مردم ايران را غرق در سعادت كنند يا شيعه را غرق در سعادت كنند؛ آن‌هم شيعه‏اي كه ما هستيم كه شيعه نيستيم». چنين تصوير و تفسيري از مهدويت بسيار شبيه تفسير يهوديت از موعود است.

  • انتظار به حالت كسي گفته مي‌شود كه از وضع موجود ناراحت است و براي وضع بهتر تلاش مي‌كند و هدف او اصلاح وضع نامناسب موجود است. اين اصلاح گاه در مسائل روزمره و جزئي و گاه در مسائل كلي و جهاني است. انتظار قيام مصلح جهاني مركب از دو عنصر نفي و اثبات است. عنصر نفي همان اعلام بيگانگي از وضع موجود و در عنصر اثبات، خواهان وضع بهتر بودن است. اين دو عنصر، سازنده و عامل تحرك‌اند. اساساً فضيلت انتظار از همين باب است. احاديث بسيار زيادي در باب فضيلت انتظار فرج وارد شده است. در روايات متعددي انتظار فرج به‌عنوان برترين و بالاترين اعمال و عبادت‏ها به‌شمار آمده است. امام صادق در اين باره مي‌فرمايد: «كسي كه در حال انتظار فرج مهدي از دنيا رود، همانند كسي است كه با آن حضرت در خيمه‏اش باشد. سپس لحظه‏اي درنگ كرد و فرمود: بلكه مانند كسي است كه در ركاب او با شمشير بر سر دشمنان بكوبد، و سپس فرمودند: بلكه همچون كسي است كه در ركاب پيامبر خدا به شهادت رسد».
    برخي از افرادِ بي‏اطلاع از حقيقت مهدويت و انتظار، با استناد به پاره‏اي از روايات نامعتبر و تحريف معنوي پاره‏اي ديگر از احاديث مهدويت، گمان كرده‏اند كه انتظار فرج به معناي دست روي دست گذاشتن و اقدام نكردن و منتظر منفعل بودن است. اينان پنداشته‏اند در دوران انتظار بايد از هر اقدامي در جهت مبارزه با ظلم و ستم خودداري كرد و دست از هر‌گونه سازندگي و اصلاحي برداشت و نه‌تنها با مفاسد اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي و اخلاقي نبايد مبارزه كرد، بلكه در حد امكان زمينة توسعة فساد و عالم‏گير شدن آن را بايد فراهم ساخت، تا زمينة قيام مهدي هر‌چه زودتر فراهم شود. در‌حالي‌كه اهميت انتظار فرج، در تلاش براي سازندگي و اصلاح نهفته است. انتظار فرج، يعني تعهد نسبت به خوبي‏ها و فضيلت‏ها؛ نيرويي معنوي براي حركت و پويايي. انتظار فرجي كه در تشيع است، از جنس فعل است، نه انفعال؛ از سنخ عبادت است، نه كسالت.
    انتظار فرج، به معناي خوش‏بيني واقع‏گرايانه، و نه وهمي و خيالي، نسبت به آيندة بشريت و فرجام تاريخ است. شيعه با اين اعتقاد خود، آينده‏اي زيبا و نويدبخش را براي جهان و انسان انتظار مي‏كشد؛ آينده‏اي كه در آن پيروزي نهايي صلح، عدالت، آزادي و صلاح و صداقت بر زور و جور و ظلم و استعباد و استبداد و اختناق و نيرنگ و فريب ترسيم شده است؛ آينده‏اي كه در آن يك حكومت الهي واحد بر سراسر جهان حكم‏فرما خواهد بود و سراسر گيتي از رفاه و آباداني مناسب برخوردار خواهد شد.
    آثار چنين انتظاري را مي‌توان در چند مورد برشمرد: 1. خودسازي فردي (در ابعاد ديني و علمي)؛ 2. منحل نشدن در فساد محيط؛ 3. خودياري و اصلاح اجتماعي؛ 4. پايداري در برابر رهبري‌هاي فاسد و مبارزه با فساد؛ 5. تبعيت از نايب واقعي آن حضرت در راستاي اصلاح جامعه.

  • در روايات مربوط به مهدويت بسياري از ويژگي‌‏هاي عصر ظهور و خصوصيات جامعة آرماني اسلامي و الهي مهدي موعود ترسيم شده است. توجه به اين ويژگي‌‏ها مي‏تواند به ما كمك كند تا مسير حركت خود را در آن جهت شكل داده و بكوشيم تا زمينة تحقق نهايي و كامل آنها را توسط حضرت مهدي فراهم سازيم و جامعة خود را به‌صورت جامعه‏اي مهدي‏پسند درآوريم. شناخت ويژگي‌‏هاي آن جامعة آرماني، در‌حقيقت به‌منزلة آيينه‏اي است كه مي‏توان زشتي‏ها و زيبايي‏هاي جوامع كنوني را در آن ديد و با شناخت انحرافات و كجي‏ها، در جهت زدودن آنها گام برداشت. برخي از ويژگي‌‏ها و خطوط كلي جامعة مهدوي به اين شرح است:
    الف) رفتار بر اساس سيرة پيامبر اكرم؛
    ب) احياي معارف قرآني و نبوي در سطح جامعه؛
    ج) الهي كردن خواسته‏ها و اميال مردم؛
    د) نزول همة بركات آسمان و زمين بر مردمان؛
    ه‍) برقراري امنيت فراگير؛
    و) شكوفايي همة استعدادهاي عقلي و معرفتي مؤمنان و آشكار شدن علوم پيامبران؛
    ز) نابودي همة مظاهر بدعت؛
    ح) فراگيري ايمان و صلاح و فضيلت.

  • اگر بشريت همواره و در هر زماني نيازمند به وجود امام است، پس چرا امام دوازدهم غايب است؟ فلسفه و راز غيبت او چيست؟ آيا اين غيبت طولاني مخلّ وظايف امامت نيست؟ مردمان چه بهره‏اي از امام غايب مي‏توانند داشته باشند؟
    1. حكمت الهي
    بهترين و دقيق‏ترين پاسخ اين است كه علت و راز اصلي غيبت را خدا مي‏داند. توضيح آنكه ما به حكيم بودن خداوند اعتقاد داريم و بر اين باوريم كه خداي متعال كار عبث و بي‏حكمت انجام نمي‏دهد. همة كارهاي او حكمتي دارند؛ هر‌چند ممكن است حكمت بسياري از كارهاي او براي عموم مردمان روشن نباشد. از‌آنجا‌كه طرح امامت، طرحي الهي است، حضور و غيبت امامان نيز وابسته به اراده و حكمت خداوند است. بر اين اساس، مي‏گوييم حكمت خداوند چنين اقتضا كرده است كه دوازدهمين امام را براي مدتي نامعلوم از ديدگان عموم انسان‌ها پنهان كند.
    يكي از شاگردان امام صادق به نام عبداللّه‏‌بن‌فضل هاشمي مي‏گويد از امام صادق شنيدم كه فرمودند:
    براي صاحب اين امر غيبتي است كه چاره‏اي از آن نيست و هر باطل‏گرايي در آن به ترديد خواهد افتاد. به آن حضرت عرض كردم كه فدايت شوم، فلسفة اين غيبت چيست؟ در پاسخ فرمود: اجازة آشكار كردن دليل آن را براي شما نداريم. عرض كردم: حكمت و راز غيبت او چيست؟ در پاسخ فرمود: حكمت غيبت او همانند حكمت غيبت حجت‏هاي الهي پيشين است. به‌درستي كه حكمت غيبت او آشكار نمي‏شود، مگر پس از ظهورش؛ همان‌گونه كه حكمت كارهاي خضر در سوراخ كردن كشتي، كشتن نوجوان و درست كردن ديوار براي موسي آشكار نشد، مگر هنگام جدايي آن دو. اي ابا‌فضل، مسئلة غيبت، امري از امور الهي و سري از اسرار خداوندي و غيبي از غيب‏هاي الهي است و هر‌گاه بدانيم كه خداي عز وجل حكيم است، حكيمانه بودن همة كارهاي او را تصديق خواهيم كرد؛ هر‌چند دليل آن براي ما روشن نباشد.
    برخي معتقدند وجود امام همچون خورشيد است كه با چشم عادي نمي‏توان آن را ديد و عدم مشاهدة جمال امام به ضعف ديدگان ما باز‌مي‌گردد.
    اين ديده نيست لايق ديدار روي دوست چشمي دگر بده كه تماشا كنم تو را
    با‌اين‌وجود، در برخي از رواياتِ مهدويت به برخي از اسرار و علل غيبت اشاره شده است كه به پاره‏اي از آن اشاره مي‌كنيم.
    2. حفظ جان امام زمان
    با نگاهي اجمالي به سرگذشت ساير امامان به‌خوبي دانسته مي‏شود كه براي هيچ‌يك از امامان پيشين شرايط برقراري و تشكيل حكومت عدل اسلامي فراهم نشد؛ اما ائمه به تحكيم مباني عقيدتي و نشر معارف و احكام اسلامي و تربيت و تهذيب نفوس مستعد پرداختند و تا جايي كه شرايط اجازه مي‏داد، به‌صورت مخفيانه مردم را به مبارزه با ظالمان و جباران دعوت مي‏كردند و آنان را به تشكيل حكومت الهي مهدوي اميدوار مي‏ساختند و بالاخره يكي پس از ديگري به شهادت رسيدند. اما توانستند به مدت دو قرن و نيم تلاش و مجاهدت طاقت‏فرسا، حقايق بسيار زيادي از اسلام را براي مردم بيان كنند. بدين‌ترتيب معارف اسلامي در ابعاد گوناگونش در جامعه انتشار يافت و بقاي شريعت محمدي تضمين شد. ضمناً در گوشه و كنار كشورهاي اسلامي گروه‏هايي براي مبارزه با حاكمان ستمگر تشكيل شد و دست‏كم توانستند تا حدودي جلو ستم‏ها و خودسري‏هاي جباران را بگيرند.
    آنچه وحشت و اضطراب حاكمان خودكامه را برمي‏انگيخت، وعدة ظهور حضرت مهدي بود كه هستي آنان را تهديد مي‏كرد. از‌اين‌رو، حاكمان و مستبدان معاصر با امام حسن عسكري به‌شدت ايشان را تحت نظر قرار دادند كه اگر فرزندي براي آن حضرت متولد شود، او را به قتل برسانند و خود آن بزرگوار را نيز در عنفوان جواني به شهادت رساندند. ولي ارادة خداي متعال بر اين قرار گرفته بود كه حضرت مهدي متولد و براي نجات جامعة بشري ذخيره شوند.
    بنابراين مي‏توان گفت اگر امام زمان ـ ‌كه واپسين ذخيرة الهي براي امت اسلامي و همة جهانيان است‌ ـ از نظرها پنهان نمي‏شد، حاكمان جبار، او را نيز مانند اجدادش به شهادت مي‏رساندند. انگيزة سلاطين و حاكمان، براي به شهادت رساندن وجود مقدس ولي عصر به‌مراتب بيشتر از ساير امامان بوده است؛ زيرا اخباري كه از پيغمبر اكرم به دست آنان رسيده بود، از اين حكايت داشت كه دوازدهمين پيشواي مسلمانان و واپسين جانشين پيامبر، حكومت كفر را از روي زمين برخواهد چيد. همين مسئله باعث شده بود سلاطين و جباران در صدد برآيند كه نگذارند امام زمان متولد شود و اگر تولد يافت، او را به شهادت برسانند.
    به اين حقيقت در بسياري از روايات اهل‏بيت تصريح شده است و آن‌گونه كه از روايات استفاده مي‏شود، از زمان پيامبر اكرم، چنين مسئله‏اي پيش‏بيني شده بود. امام صادق در حديثي از پيامبر اكرم نقل مي‏كند كه فرمودند: «مهدي چاره‏اي جز غيبت ندارد. عرض شد: چرا اي رسول خدا؟ در پاسخ فرمودند: به سبب ترس از كشته شدن».
    البته بايد توجه داشت كه اين ترس، ترسي شخصي نبوده است، بلكه منظور از آن، ترس از ناتمام ماندن برنامة الهي و ترس از عدم تحقق وعدة خداوند دربارة برقراري عدل‌و‌داد در سراسر گيتي است؛ زيرا همان‏طور كه گفتيم، مهدي موعود، تحقق‏بخش همة اهداف پيامبران و اولياي الهي است؛ غايت عملي برانگيختن پيامبران است. پس اگر به سبب ترس از قتل، از ديدگان غايب شده است، ترسي شخصي نيست، بلكه براي ترس از ناتمام ماندن تلاش‏ها و مجاهدت‏ها و مبارزات همة پيامبران و صالحان در طول تاريخ است.
    پاسخ به يك پرسش
    اگر علت غيبت امام زمان حفظ جان آن حضرت باشد، آيا خداوند نمي‏توانست جان او را از شر دشمنان محفوظ دارد و اجازة تعدي و تجاوز به حريم آن بزرگوار را به هيچ‌كس ندهد؟
    پاسخ: البته خداوند قادر مطلق است و بر هر كاري تواناست و مي‏توانست حتي تصور تجاوز به حريم حضرت مهدي را از ذهن دشمنانش بيرون كند و حتي مي‏توانست همة دشمنان او را در يك لحظه به ياران وفادار براي او تبديل سازد. اما روشن است كه چنين كاري با اختيار و آزادي بشر در انتخاب مسير زندگي خود منافات دارد. سنت الهي اين است كه هم قدرت انتخاب راه هدايت را به بشر بدهد و هم توانايي حركت اختياري در مسير ضلالت را. اين خود بشر است كه بايد با اختيار و آگاهي و با ارادة آزاد مسير خود را انتخاب كند؛ والا خداوند مي‏توانست از همان ابتدا بشر را نيافريند و يا پس از آفرينش او مي‏توانست وي را جبراً به‌سوي هدايت بكشاند.
    3. امتحان الهي
    در برخي از روايات، آزمايش و امتحان مردم، به‌منظور تشخيص مقدار پايداري و بردباري آنان، به‌عنوان يكي ديگر از حكمت‏هاي غيبت معرفي شده است. امام موسي كاظم در اين باره فرمود:
    اي فرزندان من، خدا را خدا را كه مواظب دين خود باشيد؛ مبادا كسي شما را از آن گمراه كند. بدانيد كه براي صاحب اين امر (مهدي موعود) چاره‏اي جز غيبت نيست. [غيبت او آن‌قدر طولاني خواهد بود] كه مؤمنانِ به او، از او روي‌گردان مي‏شوند. اين چيزي نيست جز ابتلايي از ناحية خداوند كه انسان‌ها را با آن آزمايش مي‏كند.
    4. فراهم آمدنِ زمينة پذيرش حق در جهان
    درست است كه بر اساس اعتقاد شيعيان حقانيت و مشروعيت حكومت، به‌ويژه حكومت ائمة اطهار، از ناحية خداوند است و خداوند براي نصب و تعيين امام هرگز جايگاه مردمي و ميزان مقبوليت عمومي فرد را مد نظر قرار نمي‏دهد، اما تحقق حكومت الهي وابستگي صددرصد به اراده و خواست و پذيرش مردمان دارد. بسياري از ائمة اطهار نيز چون از مقبوليت و پذيرش عمومي برخوردار نبودند، نتوانستند حكومت اسلامي را محقق سازند. همان‌طور كه پيش‌تر اشاره شد، مهدي موعود ذخيره‏اي است براي تحقق حكومت الهي در سراسر گيتي. روشن است كه اقامة عدل الهي در سراسر گيتي متوقف بر پذيرش و آمادگي جمع قابل توجهي از مردم در گوشه و كنار جهان است. از طرفي مي‏دانيم كه در آغاز امامت امام زمان چنين آمادگي‏اي فراهم نبود، و از طرفي خداي بزرگ مي‏داند در آينده، زماني فرامي‏رسد كه بيشتر مردم، لياقت حكومت عدل الهي را مي‏يابند. بر اين اساس با غايب ساختن امام زمان، آن حضرت را از بلاها حفظ فرموده است تا شرايط لازم براي جهاني‏سازي عدل و معرفت و عبوديت فراهم آيد.
    توضيح آنكه در آستانة ظهور امام زمان، هر‌چند زمين پر از ظلم و جور مي‏شود، آمادگي براي پذيرش حق در ميان مردم بيش‌از‌پيش خواهد شد. مي‏توان چنين وضعيتي را در قالب مثالي عادي تصور كرد: شخصي را فرض كنيد كه سرش درد مي‌گيرد و اين سردرد چنان به او فشار مي‏آورد كه آسايش او را به‌كلي سلب مي‏كند و هيچ عضو سالمي براي او باقي نمي‏گذارد. چنين فردي هر قدر هم كه سرسخت باشد، عاقبت به پزشك مراجعه و به نسخة او عمل خواهد كرد. عالَم نيز همين‌گونه است. ستم و فاجعه و جنايت در اين عالم، روزبه‏روز بيشتر مي‏شود تا دنيا به جايي مي‏رسد كه از آن به مُلئت ظلماً و‌جورا تعبير مي‏شود و اين مثل همان مريضي است كه هر‌چه درد او افزون‏تر مي‏شود، آمادگي‏اش براي پذيرفتن نسخة پزشك بيشتر مي‏شود؛ به‌ويژه وقتي راه‏هاي گوناگون را براي درمان بيماري‏اش مي‏آزمايد و از همه‌جا سرخورده مي‏شود، در برابر نسخة طبيب به‌طور كامل تسليم مي‌شود.
    جامعة بشري، قرن‏هاست كه راه‏هاي گوناگون را مي‏آزمايد. در قرن گذشته، تقريباً نيمي از مردم دنيا به رژيم سوسياليستي‌ ـ ‌ماركسيستي دل‌بسته بودند و تصور مي‏كردند كه سعادت آنها در اين راه است؛ اما پس از هفتاد سال به نادرستي و نارسايي اين مسير پي بردند. اكنون نيز گروه زيادي از انسان‌ها پيرو ليبرال‌ دمكراسي غرب هستند. اينان نيز به انحرافي بودن و اضمحلال اين راه پي بردند. در‌عين‌حال، ممكن است همچون گذشته مجدداً به دنبال راه‏هاي بشري نوتر و جديدتري براي ادارة جهان و برقراري عدالت و رهايي از جور و ستم باشند. اما بالاخره روزي خواهد رسيد كه براي اغلب مردمان روشن مي‏شود كه گره‏گشاي اصلي، موعود الهي است و همگي ملتمسانه از او مي‏خواهند كه بيايد و بشر را از چنگال دام‏هاي خودساخته برهاند.
    به نظر مي‏رسد كه اين سخن بلند مرحوم خواجه نصيرالدين طوسي به همين نكته اشاره داشته باشد: «غيبت مهدي نه از ناحية خداوند است و نه از ناحية خودش، بلكه معلول كارهاي مكلفان و مردمان است. معلول اين است كه مردمان به حكومت آن حضرت تمكين نداشته و آن را نمي‏پذيرند و حاضر به اطاعت و پيروي از او نيستند، و هر‌گاه كه اين علت برطرف شود، ظهور نيز محقق خواهد شد».
    مرحوم فاضل مقداد نيز دربارة علت غيبت مي‌فرمايد: يكي از علل و عوامل غيبت امام زمان، كثرت دشمنان و اندك بودن پيروانش است.

  • 1. مهدي در قرآن
    قرآن كريم، در آيات متعددي با قاطعيت از پيروزي نهايي اسلام، غلبة صالحان و پارسايان، كوتاه شدن دست زورگويان و آيندة درخشان و سعادتمندانة بشريت سخن مي‏گويد:
    او كسي است كه فرستادة خود را با هدايت و دين حق فرستاد، تا آن را بر همة اديان غالب گرداند؛ هر‌چند مشركان كراهت داشته باشند.
    و هر‌آينه در زبور پس از ذكر (تورات) نوشتيم: «بندگان شايسته‏ام وارث (حاكم) زمين خواهند شد».
    به‌درستي كه زمين از آنِ خداوند است و آن را به هر‌كس از بندگانش كه بخواهد، واگذار مي‏كند، و سرانجام [نيك] براي پارسايان است.
    و مي‏خواهيم بر مستضعفان زمين منت نهاده و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم.
    خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده‏اند، وعده مي‏دهد كه قطعاً آنان را حكمران روي زمين خواهد كرد؛ همان‌گونه كه به پيشينيان آنها خلافت روي زمين را بخشيد، و دين و آييني را كه براي آنان پسنديده، پابرجا و ريشه‏دار خواهد ساخت، و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل مي‏كند؛ آن‌چنان‌كه تنها مرا مي‏پرستند و چيزي را شريك من نخواهند ساخت، و كساني كه پس از آن كافر شوند، آنها فاسقان‌اند.
    همان‏گونه كه مشاهده مي‏شود، قرآن كريم به‌صورت قطعي و يقيني خبر از غلبة دين اسلام بر ساير اديان مي‌دهد و سخن از حكومت صالحان و پارسايان بر سراسر زمين مي‏گويد. از اينجا مي‏توان نتيجه گرفت كه انديشة مهدويت يك انديشة جهاني و يك فلسفة بزرگ براي آيندة انسان و بشريت است.
    2. مهدي در روايات
    صرف‏نظر از آيات قرآن، مجموعة بسيار وسيعي از روايات در مجامع معتبر روايي، اعم از منابع اهل سنت و منابع شيعي، وجود دارد كه به مسئلة مهدويت و تبيين ابعاد و جوانب مختلف آن پرداخته‏اند. برخي از عناوين محورهاي كلي دربارة مهدي موعود، كه در روايات به‌تفصيل بيان شده‏اند، عبارت‌اند از:
    الف) ذكر جزئيات تولد آن حضرت؛
    ب) بيان نسب خانوادگي او؛
    ج) تأكيد بر عمر و غيبت طولاني او؛
    د) بشارت به ظهور آن حضرت؛
    هـ) بيان علايم ظهور؛
    و) بيان جزئيات و ويژگي‌‏هاي عصر حضور.
    كثرت روايات مربوط به مهدويت به‌اندازه‏اي است كه براي هيچ‌كس جاي ترديدي دربارة آن وجود مقدس باقي نمي‏گذارد. حتي رواياتي كه اهل سنت از پيامبر اكرم دربارة حضرت مهدي نقل كرده‏اند، به تصديق عده‏اي از علماي خودشان به حد تواتر مي‏رسد و گروهي از انديشمندان و پژوهشگران اهل سنت اعتقاد به آن حضرت را مورد اتفاق همة فرقه‏هاي اسلامي دانسته‏اند. عده‏اي ديگر از انديشمندان اهل سنت نيز كتاب‏هاي مستقلي دربارة آن حضرت و علايم ظهور او نوشته‏اند. شهيد صدر دربارة كثرت روايات دربارة مهدي موعود مي‏گويد: «با جست‌و‌جوي ناقصي كه داشتم، در مجامع حديثي اهل سنت چهارصد حديث از پيامبر دربارة مهدي موعود يافتم و در‌مجموع بيش از شش‏هزار حديث در مجامع مختلف روايي، اعم از كتاب‏هاي اهل سنت و شيعه، دربارة مهدي موعود آمده است».

  • ملل و اقوام مختلف در اصل اعتقاد به ظهور يك منجي در آخر‌الزمان تقريباً اتفاق‌نظر دارند و هر‌كدام بر اساس فرهنگ خود نامي بر آن نهاده‏اند؛ هر‌چند دربارة مصداق او، ويژگي‌‏هاي شخصيتي او، چگونگي ظهور او، مشخصات دوران حضور او و هدف او اختلافات زيادي ميان مسلمانان و ديگران وجود دارد. ما به فراخور بحثمان توضيحي كوتاه در مورد موعود در اديان ابراهيمي ارائه مي¬دهيم.
    موعود پاياني يهوديان، شخصي است از تبار داود كه مي‏خواهد قوم يهود را نجات دهد و آنان را از سختي و فلاكت برهاند. يهوديان در سراسر تاريخ محنت‏بار و پر از رنج و سختي خود، همواره به اميد ظهور «مسيحا»، همة انواع تحقير و شكنجه را تحمل كرده‏اند. آنان معتقدند كه در آخرالزمان منجي و موعودشان خواهد آمد و آنان را از ذلت و درد و رنج رها خواهد ساخت و قوم يهود را فرمانرواي جهان خواهد كرد.
    بسياري از مسيحيان نخستين، يعني نخستين كساني كه به حضرت عيسي ايمان آوردند، از جمله يهودياني بودند كه مي‏پنداشتند عيسي‏بن‌مريم، همان موعود منتظر و منجي يهوديان است. اما پس از مدتي مشاهده كردند كه مسيح نيز نتوانست آن انتظارات را محقق سازد و به پندار آنان به صليب آويخته شد. پس از آن معتقد شدند كه پس از سه روز كه از مرگ او گذشت، مجدداً از قبر خود برخاسته و به آسمان‏ها رفته و منتظر موقعيتي ديگر براي بازگشت است. فرقه‌هاي مختلف مسيحيت از آن زمان تا روزگار حاضر به اميد بازگشت ثانوي عيسي مسيح دعا مي‌كنند.
    در اسلام نيز هم اهل سنت و هم شيعه به موعود آخرالزمان معتقدند و تفاوت اساسي آنان در مسئلة غيبت است. اهل سنت نيز موعود را از نسل حضرت فاطمه و امام حسين مي‌دانند و بسياري از احاديث را كه در وصف آن حضرت در منابع شيعي وجود دارد، مي‌پذيرند. حتي بسياري از بزرگان اهل سنت دربارة امام زمان كتاب مستقل نوشته‌اند.
    در‌مجموع مي‌توان انتظار موعود آخرالزمان را از انديشه¬هاي مشترك ميان اديان دانست.

  • همة ادله‏اي كه ضرورت وجود امام معصوم در دوران خاتميت و پس از رحلت پيامبر اكرم را اثبات مي‌كنند، ضرورت وجود منجي و موعود نهايي در دوران غيبت و همة دوران‏هاي پس از پيامبر اكرم را نيز شامل مي‏شوند. در‌عين‌حال، مي‏توان براي اثبات ضرورت وجود منجي و موعود نهايي، ادله‏اي را اقامه كرد. همگي مي‏دانيم كه كامل كردن شرايط براي رشد و تكامل آزادانه و آگاهانة انسان‌ها، كمك به رشد عقلاني و تربيت روحي و معنويِ انسان‌هاي مستعد، تشكيل جامعة آرماني بر اساس خداپرستي و ارزش‏هاي الهي و گسترش عدل‌و‌داد در سراسر زمين از جملة مهم‌ترين اهداف برانگيختن پيامبران و فرستادن پيام‏هاي آسماني بوده است. هر‌يك از پيامبران با توجه به شرايط عصر خويش توانستند تا اندازه‏اي در تحقق برخي از اين اهداف موفق شوند. اما هيچ‏يك از آنان موفق به تشكيل حكومت جهاني نشدند؛ يعني هيچ‌كدام نتوانستند عدل جامع و عمومي را برقرار سازند؛ هر‌چند برخي از آنان موفق شدند در محدودة جغرافيايي خاصي حكومت الهي را تشكيل دهند.
    از طرفي مي‏دانيم كه خداي متعال در قرآن كريم و ساير كتاب‏هاي آسماني وعدة تحقق حكومت الهي را در پهنة زمين داده است، كه مي‏توان آن را نوعي پيشگويي نسبت به فراهم شدن زمينة پذيرش دين حق در سطح وسيعي از جامعة انساني به‌حساب آورد. تحقق حكومت ديني و الهي در سطح جهان را مي‏توان هدف نهايي بعثت پيامبر خاتم و دين جهاني و جاوداني او به‌حساب آورد. به تعبير ديگر، دين اسلام، ديني جهاني است و براي هدايت همة جهان آمده است. اما روشن است كه تاكنون اين هدف محقق نشده و قرآن كريم وعدة تحقق آن را داده است. همان‌طور كه خواهيم گفت، بر اساس معارف اسلامي و آيات قرآني، آيندة بشريت در همين كرة خاكي، آينده‏اي روشن و اميدبخش است.
    با توجه به اينكه امامت، متمِّم نبوت و تحقق‏بخش حكمتِ خاتميت است، و با توجه به اينكه مي‏دانيم اين مهم، يعني برقراري عدل الهي و اجراي احكام الهي در گسترة زمين، تا به حال تحقق نيافته است، مي‏توان نتيجه گرفت كه اين هدف به‌وسيلة آخرين امام و آخرين بازماندة نسل پيامبران، مهدي موعود، تحقق خواهد يافت.
    علامه طباطبايي در تبيين ضرورت وجود منجي و موعود، بياني ديگر دارند. مي‏توان بيان علامه طباطبايي را به‌صورت زير دسته‏بندي كرد:
    الف) همة انواع آفرينش مشمول قانون هدايت عمومي هستند؛ يعني ابزار و وسايل مقتضي براي هدايت در اختيار همة موجودات قرار گرفته است؛
    ب) در اين ميان نوع انسان، براي هدايت و وصول به كمال انسانيت و سعادت نوعي خود، مجهز به نيرويي به نام وحي، نبوت و امامت شده است؛
    ج) كمال دنيوي مقدمة كمال اخروي است؛
    د) روشن است كه اگر انسان‌ها در زندگي اجتماعي خود به اين كمال و سعادت نرسند، در آن صورت تجهيز آنان به چنين نيرو و استعدادي لغو و بيهوده خواهد بود؛
    هـ) بدون وجود انساني كامل (منجي) كه بتواند زمينة شكوفايي همة استعدادهاي انساني را فراهم كند، چنين سعادت و كمالي به دست نخواهد آمد؛
    و) لغو و باطل نيز در آفرينش خداوند راه ندارد؛
    ز) پس وجود منجي جهاني براي نيل به سعادت اجتماعي ضرورت دارد.
    تقرير ديگر اين استدلال را مي‏توان به اين صورت دسته‏بندي كرد:
    الف) بشر از نخستين روزهاي سكونت خود در كرة زمين و تشكيل جامعة انساني، به‌طور فطري در آرزوي داشتن يك زندگي اجتماعي سعادتمندانه بوده و همواره به اميد دستيابي به چنين آرزويي حركت مي‏كرده است؛
    ب) اگر اين آرزو و خواستة بشر امكان تحقق خارجي نداشت، در آن صورت تجهيز بشر به آن، خلاف حكمت بود. به تعبير ديگر، وجود چنين آرزويي در نهاد بشر، نشان‌دهندة تحقق آن است؛ همان‌گونه كه وجود گرسنگي در انسان، نشان‌دهندة وجود عامل رفع‌كنندة آن در جهان خارج است و يا وجود تشنگي نشان‌دهندة وجود آب است؛ و‌الا اگر آب و غذايي وجود نمي‏داشتند، تشنگي و گرسنگي هم محقق نمي‏شد؛
    ج) پس آيندة جهان ضرورتاً روزي را در بر خواهد داشت كه «در آن روز جامعة بشري پر از عدل‌و‌داد شده و با صلح و صفا همزيستي كند و افراد انساني غرق فضيلت و كمال شوند».

  • 1) بياباني، محمد، «امامت و خلافت»، در: دانشنامة امام علي، ج3، ص131‌ ـ 184.
    2) خرازي، محسن، بداية المعارف الالهية، مركز مديريت حوزة علميه، قم، 1369ش، ج2.
    3) سبحاني، جعفر، الالهيات، المركز العالمي الدراسات الاسلامية، قم، 1411ق، ج4.
    4) طاهري، حبيب‌الله، تحقيقي پيرامون امامت خاصه و عامه، انتشارات زاير، قم، 1381ش.
    5) طباطبايي، محمدحسين، شيعه در اسلام، چاپ هشتم، بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي، قم، 1360ش.
    6) مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش عقايد، چاپ پنجم، شركت چاپ و نشر بين‏الملل، تهران، 1380ش.
    7) مطهري، مرتضي، امامت و رهبري، چاپ دهم، صدرا، تهران، 1368ش.
    8) مظفر، محمدحسين، علم امام، ترجمة علي شيرواني، الزهرا، تهران، [بي‏تا].
    9) يوسفيان، حسن، «علم غيب امام»، در: دانشنامة امام علي، ج3، ص335‌ ـ 374.
    10) يوسفيان، حسن و احمدحسين شريفي، پژوهشي در عصمت معصومان، پژوهشگاه فرهنگ و انديشة اسلامي، تهران، 1377ش.

  • 1. آيات قرآن : قرآن دربارة مصداق جانشيني پيامبر اسلام از هيچ فردي نام نبرده است. شايد اين بدان جهت است كه قرآن از تحريف مصون بماند، اما مواردي دربارة امامت علي‌بن‌ابي‌طالب آمده كه توسط پيامبر تبيين و تفسير شده است. مرحوم علامه حلي در كتاب نهج الحق هشتاد‌و‌هشت مورد و مرحوم قاضي نورالله شوشتري در احقاق الحق نود مورد از آيات را آورده‌اند كه همگي بر اساس احاديثي است كه در منابع اهل سنت آمده و بر امامت امام علي‌بن‌ابي‌طالب دلالت دارند. ما نيز به‌اختصار به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم.
    الف) آية ولايت: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ؛ «سرپرست و ولي شما تنها خداست و پيامبر و آنهايي كه ايمان آورده‌اند؛ همان‌ها كه نماز را بر پا مي‌دارند و در حال ركوع زكات مي‌دهند».
    بر اساس روايات متعدد از شيعه و سني مراد از آيه، علي‌بن‌ابي‌طالب است. اين ولايت كه با كلمة حصر، يعني «انما»، بيان شده است، به معناي اختيارداري و ولايت تشريعي (اولويت در تصرف، زعامت و وجوب اطاعت) است و ولايت امام در طول ولايت رسول خدا و ولايت الله قرار گرفته است.
    ب) آية تبليغ: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ؛ «اي پيامبر آنچه از‌طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملاً [به مردم] برسان و اگر نرساني، رسالت او را انجام نداده‌اي. خداوند تو را از [خطرات احتمالي] مردم نگاه مي‌دارد و خداوند جمعيت كافران را هدايت نمي‌كند».
    اين آيه در حجةالوداع (هجدهم ماه ذي‌حجه) و در محلي به نام غدير خم بر پيامبر نازل شد و علي‌رغم آن گرماي سوزان، نبي گرامي اسلام، از‌طرف خدا مأمور شد امام علي‌بن‌ابي‌طالب را به‌عنوان ولي امر مسلمين معرفي كند. ايشان نيز پس از جمع كردن مردم و قرائت خطبه‌اي نسبتاً طولاني، امامت و جانشيني حضرت را اعلام كردند. در فرازهايي از آن خطبه چنين آمده است: أَلَستُ أولي بِكم مِن اَنفُسِكم قالوُا بَلي، قال: مَن كنتُ مَولاهُ فَهذا علي مَولاه؛ اَللّهُمَّ والِ مَن والاهُ و‌عادِ مَن عاداهُ. «علماي شيعه و بسياري از علماي اهل سنت شأن نزول اين آيه را جانشيني امام علي و نصب آن حضرت از ناحية خدا براي امامت دانسته‌اند».
    در كنار اين آيات مي‌توان از آيات مباهله، تطهير و اطاعت نيز نام برد كه در آنان به برتري شخصيتي امام علي بر ديگران اعتراف شده است و شيعه و سني اتفاق دارند اين آيات در وصف امام علي است.
    2. روايات : بررسي سيرة عملي پيامبر بهترين گواه بر اين امر است كه آن حضرت از آغاز رسالت تا پايان عمر شريفشان در موارد مختلف و به طرق گوناگون علي‌بن‌ابي‌طالب را به جانشيني خود منصوب كردند و همواره آن را امري الهي و نه بشري خواندند. مرحوم شيخ‌حر عاملي در اثبات الهدي در سه جلد، مرحوم علامه اميني در الغدير در يازده جلد، مرحوم ميرحامد حسين لكنهويي در عبقات الانوار در دوازده جزء، و مرحوم قاضي نورالله شوشتري در احقاق الحق و تكميل اين كتاب توسط آيت‌الله مرعشي نجفي در نوزده جلد و ده‌ها كتاب ديگر كه همگي به رواياتي در باب اثبات امامت امام علي از منابع شيعه و سني پرداخته‌اند، نمونه‌اي از اين باب است. در اينجا به‌اختصار به برخي از مهم‌ترين آن روايت‌ها اشاره مي‌كنيم:
    الف) حديث انذار (يوم الدار) : پس از نزول آية وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ پيامبر اكرم بستگان نزديك خويش را به خانة ابوطالب دعوت كرد و پس از صرف غذا، به آنان فرمود بشارتي براي شما دارم كه هيچ فرزندي در عرب آن را براي قومش نياورد. من سعادت دنيا و آخرت را براي شما آورده‌ام و هر‌كس مرا ياري دهد، برادر، وصي و جانشين من است. جمعيت همه سر باز زدند، مگر علي‌بن‌ابي‌طالب، كه آن حضرت نيز ايشان را به‌عنوان برادر، وصي و خليفة پس از خود برگزيد و ديگران را به اطاعت از او دعوت كرد. جمعيت همگي برخاستند و هنگام خروج با تمسخر به ابوطالب گفتند: به تو دستور مي‌دهد كه به فرمان پسرت باشي و از او اطاعت كني.
    اين حديث را بسياري از دانشمندان اهل سنت مانند ابن‌ابي‌جرير، ابن‌ابي‌حاتم، ابن‌مردويه، ابونعيم، بيهقي، ثعلبي، طبري، ابن‌اثير و ابوالفدا نقل كرده‌اند.
    ب) حديث منزلت : رسول خدا خطاب به اميرالمؤمنين فرمود: اَنتَ مِنّي بِمَنزِلةِ هارونَ مِن موسي اِلاّ اَنَّهُ لا نبي بعدي؛ «تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسي هستي؛ جز اينكه پس از من پيامبري نيست».
    در اين حديث تمام شئوني كه براي حضرت هارون ثابت بود (جز شأن نبوت) براي امام علي نيز ثابت است. بر اساس آيات قرآن، شئوني مانند وزير بودن، بازو بودن، جانشين و خليفه بودن، شريك امر رسالت بودن ثابت است، ولي امر نبوت دربارة امام علي استثنا شده است.
    در كنار اين روايات مي‌توان به حديث ثقلين و حديث غدير (كه توضيح آن در آية تبليغ گذشت) نيز استناد كرد كه همگي دليل بر جانشيني امام علي به‌جاي پيامبر است.
    3. احتجاج‌هاي امام علي براي اثبات امامت خود : امام علي‌بن‌ابي‌طالب بارها براي اثبات حقانيت خلافت خود با ديگران احتجاج، و خود را از طريق نص و نصب جانشين پيامبر معرفي كردند. ايشان در كلمات و سخنراني‌هايشان از چهار طريق لياقت، قرابت، بيعت و وصيت (نصب) براي امامت و جانشيني خود استدلال كردند. روشن است كه لياقت، مقدمه و زمينة وصيت است، و قرابت و بيعت را نيز ايشان از باب جدال احسن آورده است و اصلي‌ترين دليل همان راه وصيت و نصب است؛ زيرا آن حضرت، امامت ـ و به تبع آن خلافت‌ ـ را حق مسلّم خويش دانسته و ديگران را غاصب معرفي مي‌كند. ايشان علاوه بر سخنراني و دفاع از حق خود براي خلافت، در عمل نيز بارها احتجاجاتي با خلفا و مردم داشته‌اند. نمونه‌هايي از اين احتجاجات عبارت‌اند از:
    1. احتجاج امام علي با ابابكر و رد حجيت اجماع اهل حل و عقد، به دليل عدم حضور صحابه‌هايي مانند سلمان، اباذر و...؛
    2. احتجاج امام علي با جمعي از مهاجر و انصار به حديث غدير و منزلت، پس از هجوم به خانة امام علي و مجروح ساختن حضرت زهرا و كشاندن امام علي به مسجد براي بيعت؛
    3. احتجاج امام علي با اصحاب شورا به حديث غدير و منزلت، پس از مرگ خليفة دوم و واگذاري امر به شوراي شش‌نفره؛
    4. احتجاج امام علي با جمعي از مهاجر و انصار به حديث غدير، در ايام خلافت عثمان؛
    5. احتجاج امام علي با طلحه به حديث غدير، در روز جنگ جمل و موارد بسيار ديگري كه دليل بر حقانيت امام علي بر امر خلافت است.
    بديهي است اگر آن جناب خود را محق نمي‌دانستند و ديگران نيز اين حق را براي ايشان قايل نبودند، چنين احتجاجاتي بي‌معنا بود.
    4. احتجاج‌هاي پيشوايان دين و صحابه براي اثبات امامت امام علي : بسياري از معصومان و صحابة رسول‌الله نيز براي اثبات امامت امام علي به احتجاج با ديگران پرداخته‌اند كه در اينجا به برخي از آن موارد اشاره مي‌كنيم.
    1. احتجاج حضرت زهرا بر امامت امام علي به حديث غدير و منزلت؛
    2. احتجاج امام حسن بر امامت امام علي به حديث غدير و منزلت؛
    3. احتجاج امام حسين بر امامت امام علي به حديث غدير؛
    4. احتجاج سلمان فارسي بر امامت امام علي؛
    5. احتجاج اباذر بر امامت امام علي به حديث سفينه و ثقلين؛
    6. احتجاج عمار ياسر بر امامت امام علي به حديث غدير؛
    7. احتجاج اصبغ‌بن‌نباته بر امامت امام علي به حديث غدير؛
    8. احتجاج قيس‌بن‌سعد‌بن‌عبادة انصاري بر امامت امام علي به حديث غدير و منزلت و ده‌ها موارد ديگر كه بيانگر آن است كه در همان زمان نيز بسياري از بزرگان اسلام امامت و خلافت را حق امام علي مي‌دانستند.

  • 1) امامت در لغت به معناي پيشوايي و رهبري است؛ اما در اصطلاح، معاني متفاوتي براي آن ذكر شده است. با الهام از معارف شيعي مي‏توان امامت را به منصبي الهي تعريف كرد كه پس از انقطاع وحي، عهده‏دار استمرار وظايف پيامبر خاتم است.
    2) امامت نيز همچون نبوت، جزء اصول دين است، نه از فروع آن. بنابراين مبحث امامت، بحثي كلامي است و نه فقهي.
    3) تفسير وحي و تشريح مقاصد آن، بيان احكام مسائل جديد، پاسخ‏گويي به شبهات اعتقادي و ديني، و جلوگيري از وقوع تحريف در دين، از جمله وظايف پيامبر اكرم بود. به عقيدة شيعيان، مسئلة امامت، تدبيري الهي و حكيمانه است كه به‌منظور استمرار اين وظايف تا روز قيامت، در متن دين نهاده شده است.
    4) رهبري سياسي و زعامت اجتماعي يكي از شئون امامت است.
    5) يكي ديگر از مهم‌ترين شئون امامت از ديدگاه شيعيان، جانشيني پيامبر در همة وظايف نبوت، جز در مسئلة تلقي وحي است. امامان، در اين مرتبه، وظيفه‏اي شبيه وظايف پيامبران تبليغي در امت‏هاي پيشين بر عهده دارند.
    6) ولايت باطني بر همة موجودات عالم، از ديگر شئون امامت است. به اعتقاد شيعيان، امام قطب و مركز عالم هستي است و زمين لحظه‏اي از وجود و حضور امام و حجت الهي خالي نخواهد شد.
    7) عصمت، علم خدادادي و نصب الهي از مهم‌ترين شرايط امامت است. شيعيان برخورداري از اين سه ويژگي را از شرايط لازم و ضروري براي تصدي مقام امامت مي‏دانند.
    8) بهره‏مندي امامان از علم غيب اولاً، مشروط به خواست و ارادة آنان و خداي متعال است و ثانياً، به معناي آن نيست كه در مقام عمل نيز لزوماً بر اساس آگاهي‏هاي غيبي خود رفتار كنند.
    9) از‌آنجا‌كه مالك و حاكم حقيقي خداست، هيچ‌كس بدون اذن و اجازة او حق حكومت بر مردم و امر‌و‌نهي حقيقي به آنان را ندارد. بنابراين، حاكم حقيقي و مُطاع، به حكم عقل و شرع، كسي است كه از سوي خداوند منصوب و مأذون باشد.
    10) لازمة معصوم بودن امام و بهره‏مندي او از علوم غيبي اين است كه منصوص و منصوب از ناحية خداوند باشد؛ زيرا كسي جز خداوند نمي‌تواند اين دو ويژگي را در افراد تشخيص دهد.

سایت رسمی

مرکز آموزش مجازی ونیمه حضوری موسسه امام خمینی بلوار امین 20متری گلستان پلاک 27

Daftar.ictu@qabas.net

(+98)25-32908193

Site::public.tanke_you_message