پرسش و پاسخ
-
قرآن و نافرمانی پیامبران ؟
آياتي از قرآن كريم كه بهظاهر از نافرماني پيامبران خبر ميدهند و به نكوهشِ برخي از اعمال آنان ميپردازند، به صورتي گسترده در كتابهاي روايي، تفسيري و كلامي به بحث گذاشته شده و معناي حقيقي آنها مورد موشكافي قرار گرفته است. در اينجا بهجاي آنكه به بررسي تكتك اين آيات بپردازيم، چند نكتة كلي را براي دستيابي به دركي عميقتر از آنها گوشزد ميكنيم.
الف) واژههايي مانند عصيان، استغفار، توبه و ذنب، نبايد رهزن انديشه شود و بيدرنگ معناي متداول عرفي را در ذهن بنشاند. كاربرد اين كلمات گسترة وسيعي دارد و تنها در قلمرو محرمات شرعي محدود نميشود. براي مثال، سرپيچي از فرمانهاي استحبابي و ارشادي نيز نوعي عصيان است؛ هرچند كار حرامي را براي كسي كه عصيان ورزيده، رقم نميزند. استغفار و توبه نيز، بسته به مقدار قرب و منزلت آدمي، معناي متفاوتي مييابد؛ بهگونهايكه نهتنها در مورد حرامهاي شرعي، بلكه دربارة اعمال پسنديدهاي كه براي مقربان درگاه الهي ناپسند است نيز ميتوان از توبه و مغفرت سخن گفت. همچنين ذَنب به معناي كاري است كه پيامدي ناگوار دارد و بر اين اساس، مبارزات پيامبر اكرم با بتپرستي نيز ازنظر مشركان، ذنبي نابخشودني بهشمار ميآمد، كه به گفتة قرآن كريم، خداوند با فتح مكه پيامبرش را از پيامدهاي ناگوار آن ايمن ميسازد: إِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً * لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ.
ب) از ديدگاه روايات، يكي از نكاتي كه در زبانشناسي قرآن كريم بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است كه برخي از آيات به شيوة اياكِ اَعني واسمعي يا جارة نازل شدهاند. اين جمله در زبان عربي تقريباً برابر با ضربالمثلي فارسي است كه ميگويد: «در، به تو ميگويم، ديوار، تو بشنو». بر اين اساس، هرچند پيامبر اكرم ترديدي در الهي بودن وحي ندارد، با جملاتي ازايندست مورد خطاب قرار ميگيرد: «اگر در آنچه بر تو نازل كرديم ترديدي داري، از كساني كه پيش از تو كتاب [آسماني] ميخواندند، پرسش نما». اين آيه بههيچوجه نشانگر دودلي پيامبر نيست، بلكه راهي را براي تحقيق و جستوجو فراروي مخاطبان قرآن كريم قرار ميدهد و از آنان ميخواهد كه براي برطرف ساختن شك و ترديد خود، از دانشمندان يهودي و مسيحي كه ويژگيهاي پيامبر خاتم را ميدانند، پرسش كنند. همچنين در آيهاي ديگر، رسول خدا از اينكه به خواستة گروهي سستايمان تن داده و آنان را از شركت در جهاد معاف داشته است، چنين بازخواست ميشود: عَفَا اللّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّي يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ؛ «خدايت ببخشايد! چرا پيش از آنكه [حال] راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسي، به آنان اجازه دادي؟»
با اندكي تأمل روشن ميشود عتاب و سرزنش اين آيه درواقع دامنگير كساني است كه بدون داشتن عذري حقيقي، از شركت در جهاد سر باز ميزنند و بهانههاي واهي را پشتوانة خانهنشيني خود ميسازند. اين گروه اگر هم با مخالفت پيامبر روبهرو ميشدند، در تصميم خود بازنگري نميكردند و قداست سرسپردگي در برابر فرمان رسول خدا را نيز در هم ميشكستند. افزون بر اين، حضور اين سستايمانان در جهاد، جز تضعيف روحية ديگران حاصلي نداشت و ـ چنانكه در آيات بعدي همين سوره آمده است ـ به فساد و تباهي ميانجاميد. از آنچه گذشت، اين نتيجه به دست ميآيد كه اين آيه ـ برخلاف آنچه برخي پنداشتهاند ـ نهتنها پيامبر را سرزنش نميكند، بلكه با ظاهري عتابآلود به ستايش از وي ميپردازد. اين مدحِ عتابنما بدان معناست كه دلسوزي پيامبر اكرم براي مردمان به حدي است كه حتي رسوايي خطاكاران را نيز نميپسندد و با موافقت با خواستة آنان، پرده از نفاق و دورويي آنان برنميگيرد.
ج) آنچه گذشت، به معناي عدم امكان ترك اولي از آنان نيست. بر همين اساس اينگونه امور كوچك بهگونهاي در قرآن برجسته شدهاند كه سطحينگران را به ترديد ميافكنند و اين پرسش را پيش روي آدمي مينهند كه اگر پيامبران معصوماند، انتساب اينگونه امور به پيامبران چيست. امير مؤمنان در پاسخ به پرسشي ازايندست، اين نكته را خاطرنشان ميسازند كه يادآوري اين كاستيها براي آن است كه مردم در بزرگداشت انبيا به خطا نروند و آنان را در جايگاه خدايي ننشانند و بدانند كه آفريدگان هر اندازه درجات تعالي را بپيمايند، از كمال ويژة الهي فروترند.
د) اگرچه در آيات نسبت به بعضي از پيامبران كلمة «ذنب» و امثال آن به كار رفته است، بايد توجه داشت مراد از اين كلمات، گناهان و خطاهاي معهود همگان، يعني تخلف از قانون الزامي الهي نيست؛ بلكه مقصود چيز ديگري است كه حتي ارتكاب مكروهي را هم براي پيغمبر ثابت نميكند و از باب «حسنات الابرار سيئات المقربين» است.
توضيح اينكه، ذنب به سه گونه تصور ميشود:
ذنب قانوني (وضعي)؛ يعني قانوني وضع شده و مخالفتش حرام است.
ذنب اخلاقي؛ مراد اين است كه انسان عملي را مرتكب شود كه با مكارم اخلاقي منافات داشته باشد و انجام آن تأثير نامطلوبي در روح انسان باقي گذارد؛ هرچند آن عمل ازنظر شرعي حرام نباشد.
ذنب در مقام محب و محبوبي؛ يعني انسان عملي انجام دهد كه ازنظر قانون و شرع تخلف بهحساب نميآيد و موجب رذيلت اخلاقي نيز نميشود، ولي مقتضاي مقام محبت نيست. اقتضاي محبت اين است كه محب نسبت به محبوب كمال انقياد را داشته و تمام توجهش به محبوبش باشد و در هيچ حالي از او غفلت نكند. بر همين اساس مقام محبت مجموعة اقتضاي اتي دارد كه مقام قانون و اخلاقيات آن شرايط و ويژگيها را ندارد و حتي شايد برعكس هم باشد.
اولياي خدا و انبياي عظام بهواسطة اينكه در يك مقام رفيعي (مقرب) از محبت الهي هستند، اقتضاي آن مقام اين است كه تمام توجهشان به معبودشان باشد و هيچ توجهي به غيرخدا نداشته باشند. بر همين اساس تخلف از آن، گناه بهحساب ميآيد؛ البته نه گناهي كه لازمهاش عذاب جهنم و محروميت از بهشت باشد، بلكه عنايت محبوبشان اندكي به آنها كم ميشود و از محبوبشان به همان اندازه دور ميافتند.
از سوي ديگر، زندگي دنيا لوازمي دارد و اين لوازم حتي ممكن است شرعاً و قانوناً واجب هم باشد؛ مثلاً ازدواج كردن، غذا خوردن و در جهاد شركت كردن و جنگيدن. اين امور در جاي خود تكاليفي واجب هستند كه بايد انجام گيرد، ولي هركدام به اندازة خود از توجه كامل انسان به خدا ميكاهند و همين موجب احساس گناه در مقربين ميشود. پس حتي بالاترين انبيا و مقربترين بندگان خدا هم در اين دنيا بدون چنين ذنبهايي نميتوانند باشند، ولي اين ذنب غير از گناه شرعي و اخلاقي است. عصمت در دايرة قوانين شرعي مطرح است و اگر دامنة آن خيلي گسترده شود، قوانين اخلاقي را هم شامل ميشود، ولي يقيناً گناه و تخلف در مقام محب و محبوبي را شامل نميشود. -
پیامد های اعتقاد به عصمت چیست ؟
برخي از كساني كه عصمت معصومان را پذيرفتني نمييابند، پيامدهايي منفي براي اين باور برشمرده و از اين راه به مبارزه با آن پرداختهاند. گروهي ـ چنانكه گذشت ـ چنين پنداشتهاند كه شخص معصوم را نميتوان الگوي ديگران و برتر از آنان بهشمار آورد؛ بلكه آنچه شأن و منزلت پيامبر را بالا ميبرد، زندگي غيرمعصومانة اوست كه «نشانگر آن است كه در جهاد اكبر و مبارزه با نفس اماره موفق بوده و در غالب اوقات، راه و هدف درست را شناخته و از آن پيروي كرده است». برخي ديگر، پديدة عصمت را سبب رونق بازار دورويي و ظاهرآرايي دانسته، تلاش ميكنند با اثبات اين نكته كه «گناه در طرح خلقت آدمي مندرج است» وجدان گناهآلودگان را آسوده سازند:
مفهومي مطلق از عصمت را در نظر بگيريد و آنگاه توجه كنيد كه ازيكسو فشار روحي از درون ... معتقدان را ملزم ميدارد كه متناسب با آن مفهوم مطلق از عصمت عمل كنند و از سوي ديگر، از بيرون، مرتب و با همان چشمانداز مطلق از عصمت، كنترل ميشوند. ... طبعاً معتقدان با همة محدوديتها و نسبيتهاي انساني خويش نميتوانند خود را عملاً و باطناً و در واقع امر با اين انتظارات سختكيشانة مذهبي از درون و بيرون وفق دهند. پس با اين تعارضات روحآزار و دلستيز و ذهنسوز چه كنند؟ گويا تنها چارهاي كه در اينجا ميماند، ريا و تكلف و تصنع است، و بازار دورويي و تزوير و مقدسمآبي و ظاهرآرايي و زهدنمايي گرم ميشود.
از بُعد سياسي اين تحليل ـ كه بر دخالت حكومت در امور ديني مردم ميتازد و بهظاهر حتي جلوگيري از فسق و فجور علني را نيز روحآزار و دلستيز ميخواند ـ ميگذريم و در پاسخ به اين سخنان چند نكته را يادآور ميشويم.
الف) عصمت پيامبران و امامان داراي پيامدهاي مثبت و سرنوشتسازي است كه جز از اين راه به چنگ نميآيد. عصمت در دريافت و ابلاغ وحي، در بُعد علمي به ياري آدمي ميشتابد و معرفت حقيقي و سعادت واقعي را دستيافتني ميسازد. عصمت از گناه نيز ـ افزون بر فوايد ديگر ـ در بُعد عملي از انسان دستگيري ميكند و نمونة كاملي را از كساني كه از بند شيطان رسته و به خدا پيوستهاند، فراروي آدميان قرار ميدهد. مقصود قرآن كريم از نقل حكاياتي چون داستان حضرت يوسف نيز همين درسآموزيهاست؛ يعني بيان اين حقيقت كه حتي در عنفوان جواني و با فراهم بودن همة زمينههاي گناه نيز ميتوان با ياري جستن از خدا از چنگال نفسِ بدفرما رهايي يافت.
ب) نبايد معصومان را چون ماشين خودكاري بپنداريم كه بدون سنگاندازيهاي شيطان، راه درست را در پيش ميگيرند و فارغ از هرگونه مانعي، در طريق مقصود ره ميسپرند؛ بلكه آنان نيز با شيطان درگيرند؛ هرچند همواره در اين جهاد اكبر پيروز مِيداناند.
ج) رهبران ديني، گرچه مردم را به پيروي از معصومان فراميخوانند و از آنان ميخواهند كه پيامبران و امامان را الگوي خويش سازند، همواره بر اين نكته تأكيد ميورزند كه هيچگاه به مقام معصومان نتوان رسيد. ازاينرو، جانبداري از انديشة عصمت، فشاري دروني يا بروني بر مؤمنان وارد نميسازد و روح و جان آنان را نميآزارد. معصومان در همة كمالات انساني پيشتاز ديگراناند و كسي به آنان نزديكتر است كه در اين راه گام بيشتري بردارد؛ هرچند هيچگاه نبايد انديشة هماوردي با آنان را در سر بپرورد. -
رابطه عصمت و سرشت چیست ؟
برخي از نويسندگان پيراستگي از گناه را كاري ناشدني ميانگارند و با اشاره به وجود گرايشهاي گوناگون در آدمي، براي انسان عاري از گناه، جايگاهي جز پندار نميشناسند؛ چنانكه احمد امين مصري ميگويد: «اگر بنا باشد اميال نفساني را از انسان جدا سازيم، درحقيقت، انسانيتش را ستانده و ماهيت ديگري را جايگزين آن ساختهايم».
چنين نگرشي بيش از هر چيز نمايانگر برداشت نادرست اينان از پديدة عصمت و ناديده گرفتن تواناييهاي آدمي است. براي توضيح بيشتر، چند نكته را يادآور ميشويم.
الف) امكان عصمت انسان: گوهر انسان و نفس ناطقة او بهگونهاي آفريده شده است كه آن را ياراي عروج به قلة شامخ عصمت است؛ زيرا نفس انسان در قوس صعود، بهوسيلة حركت جوهري تكامل مييابد و از قوه به فعل ميگرايد و توانايي مييابد كه از آفت سهو و نسيان و غفلت و جهالت مصون باشد؛ زيرا آبشخور جهالت و ناداني و شيطنتها و توهمات، تنها منحصر به وهم و خيال است و محدودة وهم و خيال، همانا وابستگي به جهان طبيعت است؛ اما در محدودة عقل ناب شيطان وهم و خيال راهي ندارد. آنچه از سرچشمة عقل محض ميجوشد و به ثمر ميآيد، همگي حق است و جايي براي سهو و شك و نسيان و غفلت و جهالت باقي نميگذارد.
شك در جايي ظاهر ميشود كه دستكم دو چيز و دو متصور وجود داشته باشد و انسان در تشخيص و تمييز يكي از آنها از دور به شك افتد و اين ويژگي در برخي از محدودههاي جهان هستي وجود دارد؛ يعني در محدودة جهان ماده و قلمرو حس و در عالم خيال و وهم، هرآنچه را انسان بيند يا بشنود يا لمس كند يا بچشد و احساس كند، جاي شك است و ميتوان گفت: آيا انسان، حق را شنيده و ديده و چشيده است يا باطل و نادرست را اما اگر نفس انسان به عالم برتر و فوق وهم و خيال دست يافت و به وادي مقدس عقل ناب و شهود تام و كشف صحيح راه يافت، در آنجا هرچه ديد و شنيد، حق و واقع و حقيقت و راست است؛ چون آنجا جولانگاه باطل و نادرستي نيست. ازاينرو امكان دستيابي به عصمت در انسان وجود دارد.
ب) انسان برتر، نه برتر از انسان: در طول تاريخ، بسياري از افراد به دليل بشر بودن انبيا، پيامبريشان را زير سؤال برده و از پذيرش دعوتشان روي برتافتهاند. پيامبران الهي نيز با تأكيد بر بشر بودن خويش، موهبت خداوندي را دليل دستيابي به اين مقامات ويژه دانستهاند: إِن نَّحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلَكِنَّ اللّهَ يَمُنُّ عَلَي مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ؛ «ما جز بشري مثل شما نيستيم، ولي خدا بر هريك از بندگانش كه بخواهد، منت مينهد».
بنابراين، نبايد از همانندي در انسانيت به گمراهي كشيده شويم و هيچ انساني را شايستة ارتباط با جهاني ديگر و دستيابي به مقامات والايي چون عصمت ندانيم. ما اگر خود چهرة حقيقي گناه را ـ چنانكه بايد ـ درك نكردهايم و آن ارادة قوي براي دوري از آنها را در خود نميبينيم و خويشتن را اسير دامهاي شيطاني مييابيم، نبايد همگان را با خود مقايسه كرده، هر سخني را كه فراتر از سطح انديشهمان است، انكار كنيم.
ج) توانايي انجام گناه، نه آلودگي به آن: آنچه رهزن انديشة عصمتستيزان قرار گرفته، اين پندار است كه با وجود گرايشهاي نفساني، گريزي از آلودگي به گناه نيست؛ غافل از آنكه در كنار اميالي كه آدمي را به زشتيها فراميخوانند، همواره گرايش به خوبي نيز وجود دارد و در معصومان، اين گرايشها هيچگاه راهي براي به بار نشستن اميال دسته اول باقي نميگذارند. بهاصطلاح در اين انسانهاي والا، مقتضي انجام گناه همواره مانعي در پيش روي خود ميبيند و از فعاليت بازميماند.
د) تعديل قوا، نه سركوب آنها: يكي از نكاتي كه توجه به آن، به بسياري از ترديدها پايان ميدهد، اين است كه عصمت به معناي سركوبي قواي نفساني و شهواني نيست؛ بلكه نيرويي است كه به هركدام از گرايشهاي آدمي از راه حلال پاسخ ميگويد. «مثلاً سامعه از انسان صوت حَسَن ميخواهد، نه غنا، و شخص ميتواند صوت حسن را با صوت موزون و دلپذير بدون شائبة حرام تأمين كند... و نيز ساير قوا، هركدام مقتضياتي دارند كه هم ميتوان آن را از راه حلال تهيه كرد و هم از راه حرام. انبيا راه حرام را بستند و با حلال به مقتضيات قوا پاسخ دادند». -
رابطه عصمت و اختیار چیست ؟
جبري يا اختياري بودن عصمت، مهمترين پرسشي است كه اين مسئله پيش چشم خردمندان مينهد؛ چراكه ارزش آدمي به ارادة آزاد و اختيار اوست و جبري انگاشتن عصمت، معصومين را به ماشين خودكاري تبديل ميكند كه نه شايستة الگو شدن براي ديگراناند و نه سزاوار پاداش فراوان.
اختيار آمد عبادت را نمك
گردش او را نه اجر و نه عقاب
جمله عالَم خود مسبِّح آمدند
ورنه ميگردد به ناخواه اين فلك
كه اختيار آمد هنر وقت حساب
نيست آن تسبيح جبري مزدمند
اين اشكال بهسادگي قابل پاسخ است. سير اختياري انسان داراي دو ركن اساسيِ علم و اراده است. ما اگر گرفتار معصيت ميشويم، ازآنرو است كه به زشتي گناه آگاهي كامل نداريم، يا از ارادهاي قوي براي ترك آن برخوردار نيستيم. هرچه اين دو عامل تقويت شوند، دايرة گناهان آدمي، تنگتر و تنگتر خواهد شد. معصومين هم ازنظر شناخت چناناند كه زشتي و ناپسندي هر كار بدي را به چشم بصيرت ميبينند و هم به لحاظ اراده، چنان قدرتي دارند كه طوفان غرايز حيواني، عنان اختيار را از كف آنان نميربايد. اما مسئله به همين جا خاتمه نمييابد. پرسشي كه هنوز ذهن آدمي را به خود مشغول ميدارد، اين است كه چرا اين علم و ارادة آنچناني، در انحصار گروه اندكي است. درست است كه راهحل ذكرشده، مشكل اختيار معصومين را چاره ميكند، اما همچنان دليل برتري آنان بر سايرين بيپاسخ مانده است. شخص معصوم گناه را همچون مادة سمي ميبيند. ازاينرو، فكر انجام آن را نيز از سر نميگذراند. ما نيز اگر چنان علم و ارادهاي ميداشتيم، از عصمت كامل برخوردار ميشديم.
فيض روحالقدس ار باز مدد فرمايد ديگران هم بكنند آنچه مسيحا ميكرد
اين پرسش اصلي ـ كه گاه از آن با عنوان «موهبتي بودن عصمت» ياد ميشود ـ با پاسخهاي مختلفي روبهرو شده است. يكي از پاسخها ـ كه در تأييد آن، از روايات مختلفي ميتوان سود جست ـ راهحل اين مشكل را در علم پيشين الهي جستوجو ميكند. به اين بيان كه خداوند پيش از آفرينش آدميان، با علم ازلي خود ميدانست كه گروهي از آنان بيش از سايرين از اختيار خود بهره ميگيرند و حتي اگر مورد موهبتهاي ويژه قرار نگيرند، با اعمال اختياري خود، سرآمد همگان خواهند شد. اين منزلتي كه اينان با سير اختياري خويش بدان ميرسيدند، سبب شد كه خداوند موهبت ويژة خود را به آنان عطا فرمايد و ايشان را از علم و ارادهاي برخوردار كند كه بهواسطة آن به مصونيت كامل برسند و در پرتو آن، راهنماياني مطمئن براي همة افراد بشر شوند. بهعبارتديگر، دليل اعطاي چنين موهبتي، علاوه بر پاداش به خود آنان، فراهم نمودن وسايل هدايت براي ساير انسانها است. البته بايد توجه داشت كه كمكهاي الهي بر اساس ضابطه و قانون است. خدا به همة مؤمنين و به همة كساني كه در راه خير قدم برميدارند، مدد ميرساند؛ منتها مددي متناسب با تلاششان و بر اساس ضوابطي كه دارد.
اين نكته را ميتوان بهخوبي از فرازهاي آغازين دعاي ندبه و نيز زيارت فاطمة زهرا استفاده كرد. همچنين در روايتي از امام صادق دربارة موهبتهاي ويژة الهي چنين آمده است: «ازآنجاكه خداوند به هنگام آفرينش پيامبران ميدانست كه آنان از او فرمانبرداري ميكنند و تنها او را عبادت كرده، هيچگونه شركي روا نميدارند [از موهبتهاي ويژة خويش برخوردارشان ساخت]. پس اينان بهواسطة فرمانبرداري از خداوند به اين كرامت و منزلت والا رسيدهاند». -
منظور از عصمت در اندیشه و کردار چیست ؟
همة فرقه هاي مسلمان، جز شمار اندكي از آنان، بر اين باورند كه پيامبران الهي حتي پيش از آنكه به رسالت برگزيده شوند، موحد و خداپرست بوده و انديشة خود را به شرك نيالودهاند.
برخي براي اثبات عصمت در مقام عمل در صدد برآمدند كه دليل عقلي اقامه كنند. كتاب و سنت نيز گواه آناند كه انبيا حتي قبل از رسالت خويش معصوماند، و اين فضلي است از سوي خداي متعال كه انبيا در مقام عمل نيز معصوم از خطا باشند؛ زيرا اين امر موجب ميشود كه مردم بيشتر به آنان اعتماد ورزند و رفتارشان براي مردم الگو باشد و بتوانند به رفتار و گفتارشان تمسك جويند. آيات و روايات پرشماري بر عصمت انبيا در مقام عمل دلالت دارند كه بهطور نمونه به يك آيه و يك روايت اشاره ميشود.
يكي از آيات قرآني كه بر عصمت انبيا در مقام انديشه و عمل دلالتي روشن دارد، آيات شريفة قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ است. در اين آيات شيطان ميگويد: «به عزت و جلال تو سوگند كه همگان را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان مخلص تو را».
اما مخلَصين چگونه بندگاني هستند و چه خصوصياتي دارند كه ابليس ميدانست نميتواند آنان را اغوا كند؟
مخلَص كسي است كه خداوند متعال او را براي خودش خالص ساخته است. البته مخلَص غير از مخلِص است. مخلِصين كساني هستند كه كارشان را بهطور خالص براي خدا انجام ميدهند، ولي مخلَصين انسانهايي هستند كه خدا آنان را خالص كرده است؛ نهتنها عملشان، بلكه خودشان نيز مخلَصاند؛ يعني سراسر وجودشان براي خدا خالص شده است و در اين افراد، بهرهاي براي شيطان وجود ندارد.
شكي نيست كه پيامبران الهي در زمرة مخلَصين هستند؛ چنانكه قرآن كريم در مورد حضرت يوسف ميفرمايد: إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ، يا در مورد حضرت موسي ميفرمايد: وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَي إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصاً وَكَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً. -
منظور از عصمت در تبیین وحی چیست ؟
پيامبران در تبيين و تفسير وحي نيز از عصمت برخوردارند و دليل نيازمندي به وحي، عصمت پيامبران در اين بخش را نيز به اثبات ميرساند. آيات متعددي نيز دلالت بر عصمت انبيا در تبيين و تفسير وحي دارند كه به يكي از آنها اشاره ميشود: وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي.
اين دو آيه بهروشني دلالت دارند كه پيامبر بر اساس هوا و هوس سخن نميگويد. ازاينرو هرآنچه كه پيامبر پيرامون مسائل مختلف زندگي بيان ميكند، وحي الهي است. بدون شك از جملة اين سخنان تفسير و تبيينهايي است كه از وحي ارائه ميدهد. -
منظور از عصمت در ابلاغ وحی چیست ؟
پيامبران افزون بر دريافت وحي، در ابلاغ و پيامرساني نيز از عصمت الهي برخوردارند و پيام الهي را بدون كوچكترين افزايش و كاهشي به انسانها ميرسانند. همان دليلي كه اصل نيازمندي به وحي را ثابت ميكند، عصمت پيامبران در ابلاغ وحي را نيز اثبات ميكند. قرآن كريم اين حقيقت والا را متناسب با سطح درك تودة مردم، اينگونه بازگو ميكند: «داناي نهان است و كسي را بر غيب خود آگاه نميكند؛ جز پيامبري را كه از او خشنود باشد، كه [در اين صورت] براي او از پيش رو و از پشت سرش نگهباناني برخواهد گماشت، تا معلوم بدارد كه پيامهاي پروردگار خود را رسانيدهاند».
-
منظور از عصمت در دریافت وحی چیست ؟
مراد از عصمت در دريافت وحي اين است كه پيامبران آنچه را كه خداوند بهعنوان وحي بر آنها فروميفرستد، بهصورت كامل و بدون هيچگونه كموكاست دريافت ميكنند.
دليلي بر اينكه پيامبران در دريافت وحي معصوماند، همان دليلي است كه نيازمندي به وحي را اثبات ميكند. بهراستي اگر يگانه راه دستيابي به سعادت، خود، دستخوش خطا شود، ارمغان بعثت و رهآورد نبوت چه خواهد بود؟
علاوه بر اين، چنانكه در وحيشناسي (درس چهارم) گذشت، حضوري بودن وحي، خود دليل ديگري بر خطاناپذيري آن است. -
عصمت انبیاء به چه معناست ؟
يكي از مهمترين ويژگيهاي پيامبران، عصمت آنان است. مراد از عصمت آن است كه پيامبران از انجام گناهان (اعم از صغيره و كبيره) مصون هستند. مراد از گناه اين است كه شخص معصوم مرتكب عملي نميشود كه در لسان فقه «حرام» ناميده ميشود، و همچنين عملي را كه در لسان فقه «واجب» شمرده ميشود ترك نميكند.
گسترة عصمت انبيا شامل دريافت و ابلاغ و تبيين وحي و شامل انديشه و كردار پيامبران است. -
راه شناسایی پیامبران چیست ؟
آنچنانكه گذشت، تنها راه دستيابي به وحي، پيامبران هستند؛ ولي جريانات اجتماعي و مسائل تاريخي بهروشني دلالت دارند كه هميشه عدهاي سودجو و فرصتطلب وجود دارند كه راه تشخيص حق از باطل را با مشكل دچار ميكنند و با ادعاهاي دروغين خود موجبات شك و گمراهي انسانها را فراهم سازند.
بر اين اساس سؤال مهمي كه مطرح ميشود، اين است كه راه شناسايي پيامبران و فرستادگان الهي كدام است؟
در پاسخ به اين پرسش توجه به نكاتي لازم است:
الف) در عرف عقلاي عالم رسم بر اين است كه وقتي شخصي ادعا ميكند كه ازطرف شخص يا مقامي مأمور به كاري شده است و يا پيغام و خبري از جانب او دارد، درصورتيكه يقين به ادعاي او نداشته باشند، از او طلب دليل و نشانهاي ميكنند كه دلالت كند او فرستاده و پيامآور است. در صورت ارائة دليل و شاهد به سخنان او گوش داده و پيامش را ميپذيرند.
ب) هرچه فرستندة پيام مهمتر و پيام نيز داراي اهميت بيشتر و در امور مهم و سرنوشتساز باشد، پيامآور بايد دليل و شاهد محكمتري براي اثبات ادعايش ارائه كند.
ج) مسئلة پيامآوري از جانب خداوند عالم، آنهم در مسئلة مهمي كه مربوط به سرنوشت و سعادت انسانها است، از اين قاعده مستثنا نيست. ازاينرو مدعيان پيامبري بايد دليل يا شاهدي قوي براي ادعايشان مبنيبر اينكه از جانب خداوند مبعوث به رسالت شدهاند، اقامه كنند.
بنابراين فيالجمله وجود نشانه و دليل براي انبيا ضرورت دارد؛ چون تا نشانهاي نباشد، حجت بر مردم تمام نميشود. بر همين اساس بر خداوند لازم است كه پيامبران را مجهز به نشانهها (آيت) كند تا نقض غرض در ارسال رسل لازم نيايد. در لسان انديشمندان مسلمان از اين شاهد و دليل به علت ويژگيهايي كه بايد داشته باشد، تعبير به «معجزه» شده است. بر همين اساس، از ديدگاه انديشمندان مسلمان، مهمترين راه شناسايي پيامبران راستين آن است كه با مشاهدة مستقيم يا شنيدن خبرهاي متواتر و يقينآور به صدور معجزه از آنان يقين كنيم. معجزه، بر اساس معناي لغوي، به معناي كاري است كه ديگران از انجام آن ناتواناند و متكلمان در شرايط آن، اموري ازايندست را برميشمارند: خارقالعاده بودن، همراهي با ادعاي نبوت، هماهنگي با تواناييهاي ادعاشده، همراه بودن با تحدي و مبارزطلبي، و ناتواني ديگران از انجام مثل يا مشابه آن. اين شرايط را عقل درك ميكند.
در چگونگي دلالت معجزه بر صدق مدعيان پيامبري نيز تبيينهاي گوناگوني به عمل آمده كه يكي از آنها چنين است: الف) تواناسازي دروغگويان به انجام معجزه، موجب نقض غرض الهي است؛ چون موجب گمراهي انسان ميشود. ب) خداوند حكيم است. ازاينرو كاري كه موجب نقض غرض شود را انجام نميدهد. در نتيجه خداوند دروغگويان را قادر به انجام معجزه نميكند. بسياري از انديشمندان مسيحي نيز معجزه را مهمترين نشانة ارتباط با عالَمي ديگر خوانده و برخي از آنان نقض قوانين طبيعي را مهمترين ويژگي معجزه و نشانة دخالت مستقيم خداوند دانستهاند. افزون بر آنچه گذشت، بشارت پيامبران پيشين (و تحقق پيشگويي آنان دربارة پيامبر بعدي) را ميتوان از ديگر نشانههاي برخورداري از وحي بهشمار آورد. همچنين گاه اموري چون «پايداري تاريخي يك دين با وجود توطئهها و دسيسههاي دشمنان» و نيز «غناي محتوايي آن»نمايانگر وحياني بودن دين قلمداد شده است. اما حقيقت اين است كه پايداري تاريخي را نميتوان دليل حقانيت دانست؛ زيرا چهبسا انديشههاي نادرستي كه سالياني متمادي دوام مييابند. اثبات غناي محتوايي نيز از دسترس تودة مردم بهدور است. بااينهمه، با جمع و انباشت قرايني ازايندست ميتوان براي اعتماد به يك دين، پشتوانههاي بيشتري فراهم ساخت.
سایت رسمی
مرکز آموزش مجازی ونیمه حضوری موسسه امام خمینی بلوار امین 20متری گلستان پلاک 27
Daftar.ictu@qabas.net
(+98)25-32908193