پرسش و پاسخ
-
شرايط و ويژگيهاي امام چیست ؟
لازمة جانشيني پيامبر در همة امور جز تلقي وحي، تخلق به اخلاق او، اتصاف به اوصاف او و عمل بر اساس سيره و روش زندگي اوست. يكي از اهداف بعثت، استكمال معنوي و اخلاقي انسانهاست و به همين دليل گفته ميشود كه پيامبر بايد ازنظر فضايل اخلاقي و معنوي برتر از همة كساني باشد كه براي هدايت آنان برانگيخته شده است. به همينسان امام نيز ـ كه همان وظايف پيامبر را بر عهده دارد ـ بايد در برخورداري از فضايل اخلاقي و معنوي سرآمد همگان باشد؛ يعني هيچكس در صفاتي چون شجاعت، كرم، عفت، صداقت، عدالت، تدبير، حكمت، بردباري و امثال آن به پاية او نرسد. اصولاً اگر كسي در فضايل اخلاقي و انساني نسبت به ساير افراد جامعه در سطحي پايينتر و فروتر باشد، لياقت رهبري و امامت آنان را ندارد و حتي اگر در سطحي متوسط يا در سطحي يكسان با ساير افراد جامعه باشد، در آن صورت تقدم يك فرد خاص بر ساير افراد ترجيح بلامرجح است.
افزون بر اين، شيعيان معتقدند كسي كه عهدهدار تصدي مقام امامت ميشود، بايد از سه شرط ويژة عصمت، علم خدادادي و نصب الهي نيز بهرهمند باشد. اين سه ويژگي از جملة مهمترين شرايط تصدي مقام امامت است و اختلاف اصلي شيعه و سني در مسئلة امامت نيز ناظر به همين سه شرط است. همچنانكه پيشتر مشاهده كرديم، اهل سنت هرچند وجود امام را براي ادارة امور ديني و دنيوي مردم لازم ميدانند، تصدي اين مقام را مشروط به شرايط نامبرده نميدانند. ما در اينجا ميكوشيم تا ضمن آشنايي بيشتر با اين سه ويژگي، ادلة لزوم بهرهمندي امام از آنها را بهاختصار بيان كنيم.
1. عصمت : يكي از مهمترين شرايط امامت از ديدگاه شيعيان اماميه اين است كه امام بايد معصوم باشد. انديشمندان و متكلمان شيعي براي اثبات اين مدعا به ادلة عقلي و نقلي فراوان استناد ميكنند. ما در اين قسمت ميكوشيم تا به برخي از ادلة ضرورت عصمت امام اشارهاي داشته باشيم.
الف) دليل عقلي عصمت امام : اماميه براهين عقلي گوناگون براي اثبات لزوم عصمت امام اقامه كردهاند. يكي از ادلهاي كه تقريباً همة انديشمندان شيعي، با بيانها و عبارتهاي متفاوت، به آن تمسك كردهاند، دليلي است كه با توجه به مباحثي كه پيشتر ذكر كرديم، ميتوان بهآساني تبيين كرد. توضيح آنكه اگر امامت يعني استمرار وظايف نبوت و اگر امام يعني جانشين و خليفة پيامبر در همة شئون نبوت (جز در مسئلة تلقي وحي)، پس امام بايد در مقام تبيين و توضيح احكام الهي و سنت نبوي، از هرگونه انحراف عمدي و سهوي معصوم باشد؛ والا نقض غرض در هدايت خواهد بود و هدف از تشريع احكام و برانگيختن پيامبران، تحقق نخواهد يافت. بنابراين، همان ادلهاي كه عصمت پيامبران را در مقام تلقي و ابلاغ وحي اثبات ميكنند، بر عصمت امامان در مقام تفسير و توضيح مدعيات دين نيز دلالت دارند. به تعبير ديگر، اگر كسي اصل امامت را به معناي استمرار وظايف نبوت بپذيرد، چارهاي جز پذيرش عصمت امام نخواهد داشت.
ب) دلايل نقلي عصمت امام : آيات و روايات فراواني بر لزوم عصمت امامان دلالت دارند. از آن جمله ميتوان به آية عهد (آية 124 سورة بقره)، آية تطهير (آية 33 سورة احزاب) و آية اوليالامر (آية 59 سورة نسا) و احاديثي مانند حديث ثقلين، حديث سفينه و امثال آن اشاره كرد. در اينجا به تبيين چگونگي دلالت آية اوليالامر بر عصمت امام اكتفا كرده و خوانندگان را به مطالعة كتابهاي تفصيليتر در اين زمينه ارجاع ميدهيم.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً؛ «اي كساني كه ايمان آوردهايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را اطاعت كنيد. پس هرگاه در امري اختلافنظر يافتيد، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، آن را به خدا و پيامبر عرضه داريد. اين بهتر و نيكفرجامتر است».
اين آيه نهتنها عصمت پيامبر اسلام را اثبات ميكند، بلكه بر عصمت برخي ديگر از انسانها كه با عنوان «اوليالامر» از آنها ياد ميكند نيز دلالت دارد. براي نشان دادن چگونگي دلالت آن بر عصمت اوليالامر، لازم است نكاتي را بيان كنيم:
نكتة اول اينكه اين آيه ابتدا همة مؤمنان را به اطاعت از خداوند فراخوانده است: أَطِيعُواْ اللّهَ. اما ازآنجاكه براي بسياري از انسانها ارتباط مستقيم با خداوند امكان ندارد، معناي اطاعت از خدا چيزي جز پيروي و اطاعت از وحي و پيام الهي ـ كه توسط پيامبر به مردم ابلاغ ميشود ـ نيست. در ادامة آيه، با تكرار امر «اطيعوا»، اطاعت از پيامبر نيز بهصورت جداگانه مورد تصريح قرار گرفته است كه از آن ميتوان لزوم فرمانبرداري از پيامبر را در غير مسئلة ابلاغ وحي، يعني در تبيين و تفسير پيام خداوند و در امور مربوط به اداره و سياست جامعه نيز استفاده كرد. البته روشن است كه اطاعت از پيامبر در عرض اطاعت از خدا نيست؛ بلكه درحقيقت شعاع و پرتوي از اطاعت خداوند است: وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللهِ؛ «و ما هيچ پيامبري را نفرستاديم، مگر آنكه به توفيق الهي از او اطاعت كنند».
نكتة مهم ديگر، مسئلة مقارنت اطاعت از پيامبر با اطاعت از اوليالامر است؛ بهگونهايكه قرآن، با يك امر، اطاعت از هر دو را واجب كرده است: أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ. مسلّم است كه بر اوليالامر وحي نازل نميشده است؛ يعني غير از پيامبران هيچ انسان ديگري وظيفة ابلاغ وحي را نداشته است. بنابراين، اطاعت از اوليالامر فقط در همان حيطهاي است كه وظيفة مشترك با پيامبر دارند؛ يعني در مسائلي مانند توضيح و تبيين وحي الهي، اداره و سياست جامعه و امثال آن. همانطور كه در اين مسائل اطاعت از پيامبر واجب بود و كسي حق اظهار نظر در برابر رأي و تصميم نهايي آن حضرت را نداشت، هيچكس مجاز نيست با رأي و نظر اوليالامر نيز مخالفت كند.
مسئلة ديگري كه در استفادة عصمت اوليالامر از اين آيه اهميت فراوان دارد، اين است كه در اين آيه امر به اطاعت از اوليالامر در كنار اطاعت از پيامبر و بهصورت مطلق و بدون هيچ قيد و شرطي وارد شده است و اين خود بهترين دليل بر عصمت اوليالامر است؛ زيرا اگر اينان معصوم از گناه نباشند و يا حتي احتمال سهو و نسيان در گفتار و كردار آنان داده شود، هرچند كه عدالت و پارسايي آنان محرز باشد، بازهم نميتوانند مُطاع مطلق باشند؛ «چون عدالت، مانع از عصيان عمدي ميشود، ليكن مانع از سهو و نسيان نميگردد و كسي كه احتمال اشتباه علمي و عملي در كار او برود، ناگزير بايد رفتار و گفتار او را با آنچه كه ميزان علم و عمل است، سنجيد و در اين صورت، ديگر آن شخص، مطاع مطلق نميباشد؛ بلكه مطاع مطلق همان ميزاني خواهد بود كه معيار سنجش رفتار و گفتار اوست».
افزون بر اين، اگر احتمال صدور گناه يا امر به آن، در مورد اوليالامر داده شود و از طرفي، خداوند بهطور مطلق اطاعت از ايشان را واجب كند، لازمة آن امر به متناقضين خواهد بود؛ زيرا بنا بر فرض، چون به معصيت و مخالفت با خداوند فرمان داده است، نبايد از او پيروي كرد: لا طاعةَ لمخلوقٍ في معصيةِ الخالقِ. ولي ازطرف ديگر، خداوند در اين آيه اطاعت از آنان را بهطور مطلق واجب كرده و مخالفت و سرپيچي از اوامر آنان را در هيچ صورتي تجويز نكرده است.
اما اوليالامر چه كساني هستند؟ برخي از انديشمندان و بزرگان اهل سنت همچون فخر رازي، امام المشككين، دلالت اين آيه را بر عصمت اوليالامر پذيرفتهاند؛ اما در تطبيق و مصداقيابي اوليالامر نظرات ديگري را بيان داشتهاند. بهعنوان مثال، فخر رازي مصداق اوليالامر را اهل حل و عقد جامعة اسلامي دانسته و از اين آيه عصمت اجماع را استنباط كرده است. اما به نظر ميرسد چنين تفسير و تطبيقي هرگز نميتواند مطابق با واقع باشد. بهراستي آيا مردم زمان پيامبر نيز وقتي كه اين آيه را از زبان مبارك پيامبر اكرم شنيدند و مأمور به اطاعت از اوليالامر شدند، از اين آيه، عصمت اهل حل و عقد و اطاعت مطلق از آنان را فهميدند؟ آيا برداشت آنان اين بود كه اين آيه بر حجيت «اجماع» دلالت دارد؟ آيا پذيرفتني است مسلماناني كه در مسائل بسيار جزئي به پيامبر مراجعه ميكردند و براي رفع ابهام از وي توضيح ميخواستند، مشاهده كنند كه اطاعت مطلق و همهجانبه از گروهي تحت عنوان «اوليالامر» در كنار اطاعت از خدا و پيامبر بر آنان واجب شمرده شده است و درعينحال در مصداق آن جستوجو نكنند؟
مقتضاي حكم عقل و شرع اين است كه در اين زمينه، همچون بسياري ديگر از موارد، به مبيِّن و مفسر وحي الهي، يعني پيامبر اكرم، مراجعه كرده و حقيقت را از ايشان جويا شويم. در روايات فراواني كه در مجامع روايي شيعه و سني وجود دارد، پيامبر اكرم در پاسخ برخي از اصحاب خود ـ از جمله جابربنعبدالله انصاري ـ كه از وي خواستند تا منظور از اوليالامر را مشخص كنند فرمودند:
اي جابر! اينان جانشينان من و پيشوايان مسلمانان پس از من هستند. نخستين آنان عليبنابيطالب است و پس از او حسن و سپس حسين و عليبنحسين و محمدبنعلي كه در تورات به نام باقر معروف است و تو بهزودي او را خواهي ديد، و وقتي او را ديدي، سلام مرا به وي برسان. پس از او جعفربنمحمد صادق است و سپس موسيبنجعفر و عليبنموسي و محمدبنعلي و عليبنمحمد و حسنبنعلي و در آخر همنام و همكنية من، حجت خداوند بر روي زمين... .
با توجه به مطالب پيشگفته، هيچ جاي شكي نيست كه آية اوليالامر دلالت بر عصمت امامان و جانشينان پيامبر اكرم دارد.
2. علم خدادادي : يكي ديگر از شرايط لازم براي تصدي مقام امامت برخورداري از علم خدادادي و غيبي است؛ علمي كه از راه تفكر و تعلم عادي به دست نيامده باشد، بلكه به شيوهاي غيبي و رمزي و از ناحية پيامبر خاتم به امام اول و توسط او به ساير امامان منتقل شده يا آنكه از طريق الهامات غيبي و الهي حاصل آمده باشد و يا ممكن است از راه رؤيايي صادق آن را تحصيل كرده باشند. علم امام بايد علمي معصوم و مصون از خطا و اشتباه باشد تا بتواند حقيقت پيام الهي را براي مردمان بازگويد.
دربارة علم امام، كيفيت آن، ميزان بهرهگيري از آن در مقام عمل، ارادي يا غيرارادي بودن آن و مسائلي ازاينقبيل مباحث فراواني از سوي انديشمندان و متكلمان شيعي طرح شده است. ما در اينجا به برخي از مسائل مربوط به علم امام اشاره كرده و خوانندگان را براي مطالعة بيشتر به كتابهاي مربوط ارجاع ميدهيم.
الف) مطلق يا مشروط بودن علم امام : يكي از مسائل مهم دربارة علم امامان و آگاهي آنان از امور غيبي اين است كه آيا علم امامان مطلق است يا مشروط؛ يعني اينكه آيا معصومان همواره همهچيز را ميدانند و تنها تفاوت علم آنان با علم الهي در اين است كه علم خداوند ذاتي و ازلي است و علم معصومان زماني و غيرذاتي يا آنكه علم آنان وابسته به خواست و ارادة خود آنان و همچنين مصلحت الهي است؟ در اين زمينه دو ديدگاه متفاوت در ميان انديشمندان شيعي وجود دارد:
برخي بر اين باورند كه معصومان همواره از همة امور مربوط به حال، گذشته و آينده آگاهاند و چيزي از رويدادهاي جهان بر آنان پوشيده نيست.
اما اكثر انديشمندان شيعي، علم امامان به امور غيبي را به خواست و ارادة آنان پيوند ميزنند. اينان به رواياتي ازايندست تمسك ميكنند: «هرگاه امام بخواهد چيزي را بداند، خداوند به او ميآموزد».
لهم علومٌ لا يَكادُ يُعلَم إِن ارادُوا علمَ شئٍ عَلِمُوا
بر اين اساس، تفاوت امام با ديگران در اين است كه امام اگر بخواهد به چيزي آگاهي يابد، بدون هيچ زحمتي از آن آگاه ميشود؛ هرچند ممكن است نخواهد نسبت به چيزي آگاهي يابد و در نتيجه آن را نداند. البته خواست و مشيت امام تابع مصلحت و هماهنگ با حكمت الهي است.
ب) علم غيب در ميدان عمل : يكي ديگر از مسائل مهم دربارة علم غيب امامان اين است كه رفتار عملي آنان تا چه اندازه متأثر از آگاهي آنان از غيب بوده است؟ آيا ميتوان با استناد به سيرة عملي امامان مدعي عدم آگاهي آنان از غيب شد؟ اصولاً امامان، در مقام عمل، تا چه اندازه از علم غيبي و استثنايي خود استفاده كردهاند؟ بهعنوان مثال، اگر امام علي از غيب آگاهي داشت و قاتل خود را ميشناخت، چرا پيش از آنكه ابنملجم ـ لعنةاللهعليه ـ نعمت وجود او را از مردم بگيرد، از كار او جلوگيري نكرد و پيش از وقوع حادثه، براي آن راه چارهاي نجست؟ اگر امام حسن از خيانت همسر خود آگاهي داشت، چرا او را از خانه بيرون نكرد يا چرا كاسة زهر را نوشيد؟ اگر امام حسين از بيوفايي كوفيان اطلاع داشت و سرنوشت خود را ميدانست، چرا به سمت كوفه حركت كرد؟ و دهها سؤال ديگر دربارة ساير امامان.
پاسخ كلي به اين پرسشها و پرسشهاي ديگري ازايندست اين است كه هرچند امامان از راههاي غيرعادي به دانشهاي بسياري دست مييافتند، در بهكارگيري علوم خود و استفادة عملي از دانستههاي غيبي خويش تابع تكاليف الهي و مصلحتهاي واقعي بودند و بر اين اساس در بيشتر مواقع تنها علوم بشري خود را ملاك عمل قرار ميدادند.
افزون بر اين، اگر امامان همواره و در هر موردي علوم غيبي را تكيهگاه خويش قرار ميدادند، نهتنها در رسيدن به اهداف والاي خود كاميابتر نميشدند؛ بلكه اين كار بر مشكلات آنان ميافزود. توضيح آنكه امامان در فضايل انساني سرآمد همگاناند و اگر مردم را به صبر و پايداري در برابر مشكلات و مصائب دعوت ميكنند، خود نمونة كامل آناند. پس اگر امام بخواهد علم غيب را وسيلهاي براي آسايش و راحتي خويش قرار دهد و با بهرهگيري از دانشهاي خدادادي، خود را از همة خطرات و ناگواريها برهاند، در آن صورت چگونه ميتواند الگوي زندگي ديگران شود. امام باقر در اين باره ميفرمايد:
آيا ميپنداريد خداوند بندگانش را به پيروي از اولياي خود ميخواند و سپس اخبار آسمانها و زمين را از آنان ميپوشاند؟ ... اگر امام علي و حسن و حسين برخاستند [و ناگواريهاي فراوان ديدند]، پيش از آن، همة اين رويدادها را از زبان رسول خدا شنيدند. ... اگر از خدا ميخواستند كه اين بلاها را دور گرداند و ستمگران زمان را از ميان بردارد، چونان تسبيحي كه بندش بگسلد [و دانههايش پراكنده شود] رشتة حكومت ستمگران از هم ميگسست.
نكتة ديگر اينكه حيات دنيوي، صحنة آزمايش الهي است. همة حالات آدميان در اين دنيا، اعم از لذت يا الم، بهمنظور آزمايش است. رهبران الهي و امامان معصوم نيز براي آن نيامدهاند كه با كارهاي معجزهآميز، خود يا پيروان خود را از گرفتاريها و مصيبتهاي اين جهان برهانند و به رفاه و آسايش دنيوي برسانند. در جنگ صِفين هنگامي كه ابوموسي اشعري روانة دومةالجندل ميشد تا با عمروبنعاص به مذاكره بپردازد، امام علي در جمع ياران خويش فرمود: «گويي از هماكنون ميبينم كه ابوموسي فريب خواهد خورد». سپس در پاسخ به اين پرسش كه «پس چگونه او را از رفتن بازنميداري»، فرمود: «اگر خداوند در ميان بندگان بر اساس علم خود رفتار ميكرد، ديگر پيامبران را براي هدايت آنان نميفرستاد»؛ يعني خداوند گرچه پيش از فرستادن پيامبران ميداند چه كساني به دعوت پيامبران پاسخ مثبت ميدهند و چه افرادي به بانگ فريبندة شياطين دل ميسپارند، اين علم خود را مبناي داوري قرار نميدهد و با بعثت پيامبران، حجت را بر مردم تمام ميكند. سيره و شيوة اولياي الهي نيز در همين چهارچوب ميگنجد.
افزون بر اين، رازداني و رازگشايي از اسرار غيبي نيازمند بستري مناسب است و هركس توانايي دريافت و درك اسرار غيبي را ندارد. علوم غيبي را به كسي ميدهند كه بتواند اسرار الهي را نگه داشته، سرّ حق را بهآساني آشكار نكند.
دست را بر اژدها آنكس زند
سرّ غيب را آن سزد آموختن
درخور دريا نشد جز مرغ آب
كه عصا را دستش اژدرها كند
كه ز گفتن لب تواند دوختن
فهم كن والله اعلم بالصواب
رازداني متوقف بر رازداري است. كسي ميتواند رازدان غيب باشد و بر اسرار الهي و امور ماورايي آگاهي يابد كه ابتدا رازدار خوبي باشد. چنين نيست كه هركس هر رازي از رازهاي الهي را بداند و مأمور و موظف باشد كه بر اساس آن عمل كند؛ چراكه عمل بر اساس آن در بسياري از موارد ممكن است خلاف شرع و دستورات خداوند باشد. امام باقر در اين زمينه ميفرمايد: «اگر زبانهاي شما را قفلي بود، همهكس را از سود و زيانش آگاه ميكردم».
نتيجه آنكه اگر خداوند امامان را از لطف ويژة خويش بهرهمند كرده و به آنان گوشهاي از علوم غيبي خود را عطا فرموده، به دليل آن است كه اهليت دريافت آن را داشتهاند.
3. نصب الهي : يكي ديگر از مهمترين شرايط امامت اين است كه راه تعيين آن منحصر در نصب الهي است. شيعيان بر اين باورند كه امام نيز مانند پيامبر بايد از سوي خداوند برگزيده شود و هيچكس (يا كسان) ديگري نميتواند صلاحيت فرد يا افرادي را براي برخورداري از منصب امامت تشخيص دهد. به تعبير ديگر، همانطور كه خواست و پذيرش مردمان، در انتخاب پيامبران هيچ تأثيري ندارد، در مسئلة امامت نيز به همين صورت است؛ يعني امامت نيز مقام و منصبي انتصابي است و نه انتخابي. خداوند براي تعيين امام، با مردمان و حتي با بهترين و پاكترين مردمان مشورت نميكند و يا پس از تعيين امام، اگر مورد قبول و پذيرش مردم يا اكثريت مردم قرار نگرفت، حكم خود را پس نميگيرد؛ بلكه مردمان، عقلاً و شرعاً موظف و مسئولاند فردي را كه از ناحية خداوند براي مقام امامت معين شده است، حمايت و ياري كنند تا بتواند در مقام عمل نيز تولّي امور را بر عهده گيرد. امام باقر در پاسخ به پرسش «راه شناخت امام چيست» فرمودند: «امام با ويژگيهايي شناخته ميشود كه نخستين آنها تنصيص خداي متعال و عَلَم و نشانه قرار دادن او بر مردمان است تا حجت بر آنان تمام شود؛ زيرا رسول خدا، علي را نصب و تعيين كرد و او را با نام و مشخصاتش به مردم معرفي نمود و به همين ترتيب هر امامي، امام پس از خود را معرفي كرد».
بههرحال، شيعيان مدعياند كه مردم هيچ حقي در تعيين يا انتخاب امام ندارند. در مقابل، اهل سنت بر اين پندارند كه امامت منصبي است كه نيازي به نصب الهي و نص نبوي ندارد. تعيين امام بر عهدة مردم و بر اساس رأي آنان يا اهل حل و عقد است. افزون بر اين، برخي از بزرگان اهل سنت تصريح كردهاند كه اگر كسي به زور اسلحه و از راه قهر و كودتاي نظامي يا سياسي بر مردم مسلط شود و بر مسند امامت تكيه زند، اطاعت او بر همگان واجب و خروج بر او و مخالفت با احكام و دستورات او بر همگان حرام است. به تعبير ديگر، يكي از معيارهاي حقانيت و مشروعيت حكومت امام و حاكم اسلامي را زور و قهر و غلبه ميدانند و نه نصب و تأييد الهي. -
دلايل ضرورت نصب امام چیست ؟
1. مالكيت مطلق خدا : يكي از وظايف امام، كه مورد پذيرش همة گروههاي اسلامي است، حكومت و سلطنت بر مسلمانان است. امام كسي است كه ميتواند به افراد جامعه امرونهي كند و به حكم آية اوليالامر پيروي از او نيز بهطور مطلق واجب است. از طرفي ميدانيم كه سلطنت و مقام امرونهي و مُطاع مطلق بودن حق خاص الهي است و هيچكس بدون اذن و عطاي الهي چنين حقي بر ديگران ندارد. به تعبير قرآن كريم:
قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ «بگو: "بارخدايا، تويي كه فرمانفرمايي؛ هرآنكس را كه خواهي، فرمانروايي بخشي، و از هركه خواهي، فرمانروايي را بازستاني، و هركه را خواهي، عزت بخشي، و هركه را خواهي، خوار گرداني. همة خوبيها به دست توست، و تو بر هر چيز توانايي"».
بنابراين، اگر همة انسانها مملوك خداوندند، و حق سلطنت بر انسانها فقط از آنِ اوست، هرگونه خلافت و ولايت و امامتي بايد به او منتهي شود، وگرنه باطل و شيطاني خواهد بود.
2. عصمت امام : يكي ديگر از مهمترين ادلة منصوب بودن امام، معصوم بودن اوست. اگر امامت به معناي استمرار وظايف نبوت، جز در مسئلة وحي است و اگر امام بايد معصوم باشد و منصوص، بنابراين بايد منصوب نيز باشد؛ زيرا عصمت امري دروني و باطني است و تشخيص آن در توان مردمان نيست. تنها خداوند است كه ميتواند معصوم را به مردم بشناساند. امام رضا در اين باره ميفرمايد:
آيا قدر و منزلت امامت در ميان امت را ميشناسند تا گزينش امام براي آنها جايز باشد؟ همانا قدر و شأن امامت بزرگ و منزلتش بلند و اطرافش دستنايافتني و عمقش دورتر از آن است كه مردم بتوانند با خِرَدهايشان به آن برسند يا با گزينش خود امامي را نصب نمايند. آيا ممكن است برگزيدة آنان داراي اين صفات باشد تا بتوان او را مقدم داشت؟ سوگند به خانة خدا كه از حق تجاوز نموده، كتاب خدا را پشت سرشان انداختند. گويا نميدانند كه هدايت و شفا در كتاب خداست و آن را دور انداختند و از هواي نفس خود پيروي كردند.
پس از بيان شرايط و ويژگيهاي امام و توضيح منصوص و منصوب بودن امام، مناسب است دربارة مصداق اين نص و نصب، توضيحي داده شود. شيعه معتقد است كه بنا بر دلايل متعدد، پيامبر گرامي اسلام به امر خداوند عليبنابيطالب را به جانشيني منصوب كرد. علماي بزرگي مانند مرحوم علامه مجلسي در بحار الانوار، مرحوم شيخحر عاملي در اثبات الهدي، مرحوم علامه اميني در الغدير، مرحوم ميرحامد حسين لكنهويي در عبقات الانوار، مرحوم علامه حلي در نهج الحق، مرحوم قاضي نورالله شوشتري در احقاق الحق و بسياري ديگر از علما به اين بحث پرداختهاند و از كتب اهل سنت نيز مؤيد آوردهاند. ما به دليل اهميت بحث از سويي، و نبود مجال براي طرح آن در اين قسمت از سوي ديگر، در پيوست درس بهاختصار به برخي از دلايل اصلي آن اشاره ميكنيم. -
جمع بندي مباحث امامت چیست ؟
1) امامت در لغت به معناي پيشوايي و رهبري است؛ اما در اصطلاح، معاني متفاوتي براي آن ذكر شده است. با الهام از معارف شيعي ميتوان امامت را به منصبي الهي تعريف كرد كه پس از انقطاع وحي، عهدهدار استمرار وظايف پيامبر خاتم است.
2) امامت نيز همچون نبوت، جزء اصول دين است، نه از فروع آن. بنابراين مبحث امامت، بحثي كلامي است و نه فقهي.
3) تفسير وحي و تشريح مقاصد آن، بيان احكام مسائل جديد، پاسخگويي به شبهات اعتقادي و ديني، و جلوگيري از وقوع تحريف در دين، از جمله وظايف پيامبر اكرم بود. به عقيدة شيعيان، مسئلة امامت، تدبيري الهي و حكيمانه است كه بهمنظور استمرار اين وظايف تا روز قيامت، در متن دين نهاده شده است.
4) رهبري سياسي و زعامت اجتماعي يكي از شئون امامت است.
5) يكي ديگر از مهمترين شئون امامت از ديدگاه شيعيان، جانشيني پيامبر در همة وظايف نبوت، جز در مسئلة تلقي وحي است. امامان، در اين مرتبه، وظيفهاي شبيه وظايف پيامبران تبليغي در امتهاي پيشين بر عهده دارند.
6) ولايت باطني بر همة موجودات عالم، از ديگر شئون امامت است. به اعتقاد شيعيان، امام قطب و مركز عالم هستي است و زمين لحظهاي از وجود و حضور امام و حجت الهي خالي نخواهد شد.
7) عصمت، علم خدادادي و نصب الهي از مهمترين شرايط امامت است. شيعيان برخورداري از اين سه ويژگي را از شرايط لازم و ضروري براي تصدي مقام امامت ميدانند.
8) بهرهمندي امامان از علم غيب اولاً، مشروط به خواست و ارادة آنان و خداي متعال است و ثانياً، به معناي آن نيست كه در مقام عمل نيز لزوماً بر اساس آگاهيهاي غيبي خود رفتار كنند.
9) ازآنجاكه مالك و حاكم حقيقي خداست، هيچكس بدون اذن و اجازة او حق حكومت بر مردم و امرونهي حقيقي به آنان را ندارد. بنابراين، حاكم حقيقي و مُطاع، به حكم عقل و شرع، كسي است كه از سوي خداوند منصوب و مأذون باشد.
10) لازمة معصوم بودن امام و بهرهمندي او از علوم غيبي اين است كه منصوص و منصوب از ناحية خداوند باشد؛ زيرا كسي جز خداوند نميتواند اين دو ويژگي را در افراد تشخيص دهد. -
دلايل نصب امام علي(ع) چیست ؟
1. آيات قرآن : قرآن دربارة مصداق جانشيني پيامبر اسلام از هيچ فردي نام نبرده است. شايد اين بدان جهت است كه قرآن از تحريف مصون بماند، اما مواردي دربارة امامت عليبنابيطالب آمده كه توسط پيامبر تبيين و تفسير شده است. مرحوم علامه حلي در كتاب نهج الحق هشتادوهشت مورد و مرحوم قاضي نورالله شوشتري در احقاق الحق نود مورد از آيات را آوردهاند كه همگي بر اساس احاديثي است كه در منابع اهل سنت آمده و بر امامت امام عليبنابيطالب دلالت دارند. ما نيز بهاختصار به برخي از آنها اشاره ميكنيم.
الف) آية ولايت: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ؛ «سرپرست و ولي شما تنها خداست و پيامبر و آنهايي كه ايمان آوردهاند؛ همانها كه نماز را بر پا ميدارند و در حال ركوع زكات ميدهند».
بر اساس روايات متعدد از شيعه و سني مراد از آيه، عليبنابيطالب است. اين ولايت كه با كلمة حصر، يعني «انما»، بيان شده است، به معناي اختيارداري و ولايت تشريعي (اولويت در تصرف، زعامت و وجوب اطاعت) است و ولايت امام در طول ولايت رسول خدا و ولايت الله قرار گرفته است.
ب) آية تبليغ: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ؛ «اي پيامبر آنچه ازطرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملاً [به مردم] برسان و اگر نرساني، رسالت او را انجام ندادهاي. خداوند تو را از [خطرات احتمالي] مردم نگاه ميدارد و خداوند جمعيت كافران را هدايت نميكند».
اين آيه در حجةالوداع (هجدهم ماه ذيحجه) و در محلي به نام غدير خم بر پيامبر نازل شد و عليرغم آن گرماي سوزان، نبي گرامي اسلام، ازطرف خدا مأمور شد امام عليبنابيطالب را بهعنوان ولي امر مسلمين معرفي كند. ايشان نيز پس از جمع كردن مردم و قرائت خطبهاي نسبتاً طولاني، امامت و جانشيني حضرت را اعلام كردند. در فرازهايي از آن خطبه چنين آمده است: أَلَستُ أولي بِكم مِن اَنفُسِكم قالوُا بَلي، قال: مَن كنتُ مَولاهُ فَهذا علي مَولاه؛ اَللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ. «علماي شيعه و بسياري از علماي اهل سنت شأن نزول اين آيه را جانشيني امام علي و نصب آن حضرت از ناحية خدا براي امامت دانستهاند».
در كنار اين آيات ميتوان از آيات مباهله، تطهير و اطاعت نيز نام برد كه در آنان به برتري شخصيتي امام علي بر ديگران اعتراف شده است و شيعه و سني اتفاق دارند اين آيات در وصف امام علي است.
2. روايات : بررسي سيرة عملي پيامبر بهترين گواه بر اين امر است كه آن حضرت از آغاز رسالت تا پايان عمر شريفشان در موارد مختلف و به طرق گوناگون عليبنابيطالب را به جانشيني خود منصوب كردند و همواره آن را امري الهي و نه بشري خواندند. مرحوم شيخحر عاملي در اثبات الهدي در سه جلد، مرحوم علامه اميني در الغدير در يازده جلد، مرحوم ميرحامد حسين لكنهويي در عبقات الانوار در دوازده جزء، و مرحوم قاضي نورالله شوشتري در احقاق الحق و تكميل اين كتاب توسط آيتالله مرعشي نجفي در نوزده جلد و دهها كتاب ديگر كه همگي به رواياتي در باب اثبات امامت امام علي از منابع شيعه و سني پرداختهاند، نمونهاي از اين باب است. در اينجا بهاختصار به برخي از مهمترين آن روايتها اشاره ميكنيم:
الف) حديث انذار (يوم الدار) : پس از نزول آية وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ پيامبر اكرم بستگان نزديك خويش را به خانة ابوطالب دعوت كرد و پس از صرف غذا، به آنان فرمود بشارتي براي شما دارم كه هيچ فرزندي در عرب آن را براي قومش نياورد. من سعادت دنيا و آخرت را براي شما آوردهام و هركس مرا ياري دهد، برادر، وصي و جانشين من است. جمعيت همه سر باز زدند، مگر عليبنابيطالب، كه آن حضرت نيز ايشان را بهعنوان برادر، وصي و خليفة پس از خود برگزيد و ديگران را به اطاعت از او دعوت كرد. جمعيت همگي برخاستند و هنگام خروج با تمسخر به ابوطالب گفتند: به تو دستور ميدهد كه به فرمان پسرت باشي و از او اطاعت كني.
اين حديث را بسياري از دانشمندان اهل سنت مانند ابنابيجرير، ابنابيحاتم، ابنمردويه، ابونعيم، بيهقي، ثعلبي، طبري، ابناثير و ابوالفدا نقل كردهاند.
ب) حديث منزلت : رسول خدا خطاب به اميرالمؤمنين فرمود: اَنتَ مِنّي بِمَنزِلةِ هارونَ مِن موسي اِلاّ اَنَّهُ لا نبي بعدي؛ «تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسي هستي؛ جز اينكه پس از من پيامبري نيست».
در اين حديث تمام شئوني كه براي حضرت هارون ثابت بود (جز شأن نبوت) براي امام علي نيز ثابت است. بر اساس آيات قرآن، شئوني مانند وزير بودن، بازو بودن، جانشين و خليفه بودن، شريك امر رسالت بودن ثابت است، ولي امر نبوت دربارة امام علي استثنا شده است.
در كنار اين روايات ميتوان به حديث ثقلين و حديث غدير (كه توضيح آن در آية تبليغ گذشت) نيز استناد كرد كه همگي دليل بر جانشيني امام علي بهجاي پيامبر است.
3. احتجاجهاي امام علي براي اثبات امامت خود : امام عليبنابيطالب بارها براي اثبات حقانيت خلافت خود با ديگران احتجاج، و خود را از طريق نص و نصب جانشين پيامبر معرفي كردند. ايشان در كلمات و سخنرانيهايشان از چهار طريق لياقت، قرابت، بيعت و وصيت (نصب) براي امامت و جانشيني خود استدلال كردند. روشن است كه لياقت، مقدمه و زمينة وصيت است، و قرابت و بيعت را نيز ايشان از باب جدال احسن آورده است و اصليترين دليل همان راه وصيت و نصب است؛ زيرا آن حضرت، امامت ـ و به تبع آن خلافت ـ را حق مسلّم خويش دانسته و ديگران را غاصب معرفي ميكند. ايشان علاوه بر سخنراني و دفاع از حق خود براي خلافت، در عمل نيز بارها احتجاجاتي با خلفا و مردم داشتهاند. نمونههايي از اين احتجاجات عبارتاند از:
1. احتجاج امام علي با ابابكر و رد حجيت اجماع اهل حل و عقد، به دليل عدم حضور صحابههايي مانند سلمان، اباذر و...؛
2. احتجاج امام علي با جمعي از مهاجر و انصار به حديث غدير و منزلت، پس از هجوم به خانة امام علي و مجروح ساختن حضرت زهرا و كشاندن امام علي به مسجد براي بيعت؛
3. احتجاج امام علي با اصحاب شورا به حديث غدير و منزلت، پس از مرگ خليفة دوم و واگذاري امر به شوراي ششنفره؛
4. احتجاج امام علي با جمعي از مهاجر و انصار به حديث غدير، در ايام خلافت عثمان؛
5. احتجاج امام علي با طلحه به حديث غدير، در روز جنگ جمل و موارد بسيار ديگري كه دليل بر حقانيت امام علي بر امر خلافت است.
بديهي است اگر آن جناب خود را محق نميدانستند و ديگران نيز اين حق را براي ايشان قايل نبودند، چنين احتجاجاتي بيمعنا بود.
4. احتجاجهاي پيشوايان دين و صحابه براي اثبات امامت امام علي : بسياري از معصومان و صحابة رسولالله نيز براي اثبات امامت امام علي به احتجاج با ديگران پرداختهاند كه در اينجا به برخي از آن موارد اشاره ميكنيم.
1. احتجاج حضرت زهرا بر امامت امام علي به حديث غدير و منزلت؛
2. احتجاج امام حسن بر امامت امام علي به حديث غدير و منزلت؛
3. احتجاج امام حسين بر امامت امام علي به حديث غدير؛
4. احتجاج سلمان فارسي بر امامت امام علي؛
5. احتجاج اباذر بر امامت امام علي به حديث سفينه و ثقلين؛
6. احتجاج عمار ياسر بر امامت امام علي به حديث غدير؛
7. احتجاج اصبغبننباته بر امامت امام علي به حديث غدير؛
8. احتجاج قيسبنسعدبنعبادة انصاري بر امامت امام علي به حديث غدير و منزلت و دهها موارد ديگر كه بيانگر آن است كه در همان زمان نيز بسياري از بزرگان اسلام امامت و خلافت را حق امام علي ميدانستند. -
برخي از منابع مطالعاتي بحث امامت کدامند ؟
1) بياباني، محمد، «امامت و خلافت»، در: دانشنامة امام علي، ج3، ص131 ـ 184.
2) خرازي، محسن، بداية المعارف الالهية، مركز مديريت حوزة علميه، قم، 1369ش، ج2.
3) سبحاني، جعفر، الالهيات، المركز العالمي الدراسات الاسلامية، قم، 1411ق، ج4.
4) طاهري، حبيبالله، تحقيقي پيرامون امامت خاصه و عامه، انتشارات زاير، قم، 1381ش.
5) طباطبايي، محمدحسين، شيعه در اسلام، چاپ هشتم، بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي، قم، 1360ش.
6) مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش عقايد، چاپ پنجم، شركت چاپ و نشر بينالملل، تهران، 1380ش.
7) مطهري، مرتضي، امامت و رهبري، چاپ دهم، صدرا، تهران، 1368ش.
8) مظفر، محمدحسين، علم امام، ترجمة علي شيرواني، الزهرا، تهران، [بيتا].
9) يوسفيان، حسن، «علم غيب امام»، در: دانشنامة امام علي، ج3، ص335 ـ 374.
10) يوسفيان، حسن و احمدحسين شريفي، پژوهشي در عصمت معصومان، پژوهشگاه فرهنگ و انديشة اسلامي، تهران، 1377ش.
سایت رسمی
مرکز آموزش مجازی ونیمه حضوری موسسه امام خمینی بلوار امین 20متری گلستان پلاک 27
Daftar.ictu@qabas.net
(+98)25-32908193