پرسش و پاسخ
-
معناي ختم نبوت چیست ؟
ختم نبوت به اين معناست كه پس از حضرت محمد و پس از شريعت اسلام، هيچ پيامبري، خواه پيامبر تشريعي يا تبليغي، نخواهد آمد و نبوت پيامبر اسلام پاياندهندة سلسلة پيامبران توحيدي است. اين عقيده از ضروريات تعاليم اسلامي و مورد اتفاق و اجماع همة مسلمانان است و منكر آن درواقع منكر اسلام و نبوت پيامبر اسلام است.
-
ادلة ختم نبوت چیست؟
خاتميت از مسائل درونديني است. درواقع چنانچه قرآن و روايات بر اين امر تصريح نميكردند، هرگز نميتوانستيم با براهين عقلي و فلسفي به رد يا اثبات آن بپردازيم. ازاينرو، دليل اصلي ختم نبوت، آيات و روايات است. پذيرش اسلام به معناي پذيرش ختم نبوت و ايمان به پيامبر اكرم ملازم با ايمان به خاتميت اوست. آيات فراواني از قرآن كريم، باصراحت يا باالتزام، بر اين مسئله دلالت دارند. همة آياتي كه از جهاني بودن دعوت اسلامي سخن ميگويند و كمال دين اسلام را بيان ميكنند، دوام و جاودانگي را نيز نشان ميدهند؛ زيرا خاتميت و كمال ملازم يكديگرند؛ يعني ممكن نيست ديني خود را پايانبخش اديان معرفي كند و داعية كمال نداشته باشد. همچنين ممكن نيست كه دين يا آييني، داعية كمال نهايي را داشته باشد و خود را بهعنوان دين خاتم معرفي نكند.
درزمينة خاتميت به آيات متعددي استناد شده است؛ اما صريحترين آيهاي كه بر خاتميت نبوت پيامبر اكرم دلالت ميكند، آية چهلم سورة احزاب است: ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ؛ «محمد پدر هيچيك از مردان شما نيست، ولي فرستادة خدا و خاتم پيامبران است».
واژة «خاتَم» (به فتح «ت») در اصل به معناي وسيلة ختم كردن و پايان دادن (ما يُختَمُ بِه) است و انگشتري را نيز ازآنرو خاتم ناميدهاند كه با آن نامه و مانند آن را ختم و مُهر ميكردهاند. بنابراين مفاد اين آيه آن است كه رسول گرامي اسلام مهر پاياني بر سلسلة پيامبران است و شريعت ايشان تا روز قيامت باقي خواهد بود.
روايات متواتر و فراواني نيز بر اين موضوع تصريح كردهاند؛ چنانكه رسول گرامي اسلام در حديث معروف «منزلت» به امام علي فرمود: انتَ مِنّي بِمنزلةِ هارونَ مِن موسي الاّ انَّهُ لا نبي بَعدي؛ «[مقام] تو نزد من، همانند منزلت هارون است نزد موسي؛ جز آنكه پس از من پيامبري نخواهد بود».
در حديثي ديگر از آن حضرت چنين آمده است:
ايّها الناس إِنّهُ لا نَبيَّ بَعدي ولا سُنَّةَ بَعد سُنَّتي؛ فَمَنِ ادَّعي بَعدَ ذلك فَدَعواهُ وبِدعَتُهُ فِي النَّار فَاقتُلوُه ومَن اتَّبَعَهُ فَاِنََّه فِي النار؛ «اي مردم، پس از من، هيچ پيامبري و پس از سنت من هيچ سنتي نيست. پس هركس پس از اين، ادعاي پيامبري كند، ادعا و بدعت او در آتش است. پس او را بكشيد و هركس نيز از او پيروي كند، جايگاهش آتش جهنم خواهد بود».
امير مؤمنان هنگام شستن و كفن كردن پيكر پاك رسولالله، حزن خود را چنين ابراز كردند: بِابي انتَ واُمّي يا رسول الله لَقَد انقَطَعَ بِمَوتِك مَا لَم ينقَطِع بِموتِ غَيرِك مِنَ النبوةِ والاِنباءِ واخبارِ السّماء؛ «پدر و مادرم فدايت اي رسول خدا، با مرگ تو چيزي قطع شد كه با مرگ ديگري قطع نگشت و آن نبوت و اخبار و آگاهي از آسمان بود». -
فلسفة ختم نبوت چیست؟
به دليل درونديني بودن خاتميت، آنچه در تحليل اين امر گفته ميشود، نوعي بيان حكمت است. درواقع پرسش اين است كه فارغ از دلايل درونديني خاتميت، چرا با ظهور پيامبر اسلام سلسلة پيامبران الهي پايان يافت؟ در پاسخ به اين پرسش دو تحليل اصلي ارائه شده كه در ذيل به آن اشاره ميكنيم.
ديدگاه برگزيده
برخي از انديشمندان معاصر، براي بيان حكمت ختم نبوت به تحليل و تبيين علل تجديد شريعتهاي پيشين و برانگيخته شدن پيامبران گذشته پرداختهاند و سپس با بيان مواردي از محتواي دين اسلام به اثبات خاتميت پرداختهاند. آنان در اين راستا عموماً بر چهار عامل عمده بهمثابة مقدمه تأكيد كردهاند:
الف) تحريف دين: مسئلة تحريف كتابهاي آسماني پيامبران و تغيير آموزههاي آنان از اصليترين عوامل تجديد شرايع پيشين است. به تعبير شهيد مطهري «بشر قديم به علت عدم رشد و بلوغ فكري كافي، قادر به حفظ كتاب آسماني خود نبود. معمولاً كتب آسماني مورد تحريف و تبديل قرار ميگرفت و يا بهكلي از بين ميرفت. ازاينرو لازم شد كه اين پيام تجديد شود».
ب) تغيير اوضاع و جوامع: وضعيت زندگي انسان در دورهها و سرزمينهاي گوناگون، يكسان نبوده است. گوناگوني وضعيتها، بهويژه پيچيدهتر شدن تدريجي زندگي و ارتباطات اجتماعي، ميتواند در كمّ و كيف احكام و قوانين اجتماعي دين تأثيرگذار باشد. روشن است اگر پيامبران قوانين پيچيدة امروز را هزاران سال قبل براي مردم تبيين ميكردند، مرتكب كار بيهوده و لغوي شده بودند. علاوه بر آن، حفظ و تطبيق آنها بر موارد خاص، در زمانهاي بعد، بسيار دشوار ميشد.
ج) عدم آمادگي بشر اوليه براي دريافت طرحي جامع: در دورههاي پيش از اسلام بشر به دليل عدم بلوغ فكري، قادر به دريافت يك طرح جامع براي زندگي خود نبود. ازاينرو لازم بود با تجديد نبوتها بهتدريج و منزلبهمنزل راهنماياني براي او فرستاده شوند تا وي را در رسيدن به سعادت خويش راه بنموده، براي دريافت برنامة نهايي مهيا سازند.
د) تبليغي بودن بسياري از رسالتهاي پيشين: بيشتر پيامبران داراي رسالت تبليغي بودند و وظيفه داشتند آييني را كه در آن زمان وجود داشت، ترويج، اجرا و تبيين كنند و خود صاحب شريعت نبودند.
با توجه به اين علل، ميتوان فلسفة ختم نبوت را چنين بيان كرد: پس از پيامبر اعظم و دين مبين اسلام هيچيك از عناصر تجديد شرايع وجود نداشت و هم نبوت تبليغي و هم نبوت تشريعي به پايان رسيد.
فلسفة ختم نبوت تبليغي: بلوغ عقلي بشر، وجود امامان و عالمان دين
بشر تا زماني به وحي تبليغي نيازمند بود كه خود توانايي دعوت، تعليم و تبليغ دين الهي را نداشت. ظهور علم و عقل و بهعبارتديگر، رشد و بلوغ انسانيت، خودبهخود به وحي تبليغي خاتمه ميدهد و علما جانشين چنان انبيايي ميشوند. در اين دوران امامان معصوم و عالمان تقواپيشه همان وظيفة پيامبران تبليغي را انجام ميدهند و در مقابل بدعتها و انحرافها ميايستند. بر اساس تعاليم اسلامي، امامانِ پاك و معصوم، همواره در ميان امت اسلامي خواهند بود و گرچه داراي مقام نبوت نيستند، با عالم غيب در ارتباطاند و مسئوليت تبيين احكام الهي و تفسير آيات و مضامين قرآني را بر عهده دارند و اين امر تا پايان تاريخ ادامه مييابد.
امام علي دربارة وظايف امام ميفرمايد: «راز پيامبر بدانها (امامان معصوم) سپرده شده، و هركه آنان را پناه گيرد، به حق راه برده است. آنان مخزن علم پيامبرند و احكام شريعتِ او را بيانگر. قرآن و سنت نزد آنان در امان است. چون كوه افراشته، دين را نگهبان، پشت اسلام بدانها راست و ثابت و پابرجاست».
پيامبر اكرم نيز دربارة وظايف عالِم پس از ايشان ميفرمايد: اِذا ظَهَرتِ البِدَعُ فِي اُمَّتي فَليظهِر العالِمُ عِلمَه، فَمَن لَم يفعَل فَعَليهِ لَعنةُ الله؛ «هرگاه كه بدعتها در ميان امت من نمايان شد، وظيفة عالم اين است كه علم خود را آشكار كرده، مقابل بدعتها بايستد و كسي كه از اين كار سر باز زند، لعنت خداوند بر او باد».
فلسفة ختم نبوت تشريعي: بررسي محتوا و اركان اسلام
اين دليل داراي مؤلفههاي زير است:
1. ركن اصلي خاتميتِ اسلام، قرآن كريم ـ يگانه كتاب وحياني معصوم در ميان بشريت ـ است كه هيچگونه تحريفي در آن رخ نداده است؛ زيرا خداوند خود صيانت آن را ضمانت كرده است: إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ. اين كتاب عزيز مانند كتاب تكويني خداوند (طبيعت) استعداد پايانناپذيري براي تحقيق و كشف و استنباط دارد. هر اندازه كه بينشها و دقتهاي علمي بشر، وسيعتر و عميقتر ميشود و تحقيقات و مطالعات بيشتري انجام ميگيرد و پردههاي جهل و ناداني بيشتر كنار ميرود، راز جديدتري از قرآن به دست ميآيد. رسول گرامي اسلام ميفرمايد: ظاهِرُهُ اَنيق وباطِنُهُ عَميق، لهُ نُجُومٌ وعلي نُجُومِهِ نُجومٌ، لا تُحصي عَجائِبُهُ، ولا تُبلي غَرائِبُه؛ «ظاهر قرآن زيبا و باطن آن ژرفاست. آن را حد و نهايتي است و فوق آن حد و نهايتي ديگر. شگفتيهاي آن پايان نميپذيرد و تازههاي آن كهنگي نمييابد».
2. تبيين، تفصيل و تبليغ شريعت نيز با توجه به وجود امامان معصوم و دو وظيفة اجتماعي امربهمعروف و نهيازمنكر تأمين ميشود. قرآن بر عصمت و حجيت سنت و سيرة رسول اكرم و گفتار و كردار ائمة اهلبيت و لزوم پيروي از آنان تأكيد دارد و اين ارجاع قرآن به اهلبيت نهتنها براي تبيين احكام و تفسير آيات است، بلكه شامل عرصههاي سياسي، حكومتي، نظامي و اجتماعي نيز ميشود. جامعة اسلامي در زمان حيات پيامبر اكرم در همة ابعاد خود از حضور وحي و شريعت بهرهمند بود و اولين شرط كمال و خاتميت دين، تداوم اين حضور در دورههاي پس از رحلت پيامبر است. حضور عترت در كنار قرآن، تأمينكنندة شرط مذكور است. حديث ثقلين كه مورد اتفاق همة فرق اسلامي است، رمز خاتميت و جاودانگي اسلام را در همراهي قرآن و عترت (اهلبيت) ميداند.
3. در دوران اسلام مردم توانايي دريافت نقشة كلي و جامع هدايت دنيوي و اخروي را پيدا كردند و اسلام نيز همة نيازها را تأمين كرده است. بلوغ اجتماعي بشر در عصر ظهور اسلام در كنار جامعيت تعاليم اسلام ـ كه در همة ابعاد اجتماعي، سياسي، اقتصادي و غيره ارائه گشته ـ سبب توانمندي اسلام در ادارة جامعه شده و از عوامل عدم نياز به تجديد شريعت الهي است.
4. عقل بهمثابة منبعي از منابع دين در كنار كتاب و سنت، ركن ديگر خاتميت را محقق كرده است. تأكيد بر حجيت و محوريت عقل و همچنين دعوت دين به اجتهاد و تفقه در دين، مؤيد اين بحث است. در قرآن بيش از سيصد آيه انسانها را به تفكر و تدبر در آيات انفسي و آفاقي خداوند دعوت كرده است. اين امر نشانگر آن است كه تعاليم اسلامي با عقل و فطرت بشري هماهنگي كامل دارد و هيچ حكمي در اسلام متضاد و متعارض با احكام صريح عقل و فطرت پاك انساني نيست. اين بدان معنا نيست كه پاسخ همة مسائل علمي و عملي در اسلام آماده و طرح شده است، بلكه به معناي ارائة راهكارها و ابزارهايي است كه به كمك آنها ميتوان به حكم الهي رسيد؛ يعني پس از امامان معصوم (در زمان غيبت كبري) علماي اسلامشناس و متخصص در دين، ميتوانند در پرتو اجتهاد، كليات وحي را تفسير و توجيه كرده، آن را با اوضاع متغير زماني و مكاني منطبق سازند. درواقع اجتهاد مستمر، احكام كلي شريعت را نسبت به همة موضوعها، از جمله موضوعهاي تازه و بيسابقه تبيين ميكند و استمرار ولايت، نياز اجتماعي مسلمين را برآورده ميسازد. از همين روست كه در زمان غيبت، استمرار اجتهاد و ولايتِ منصوبان اهلبيت، اركان خاتميت را كامل كرده است.
5. ويژگيهاي منحصربهفرد پيامبر اسلام نيز در خاتميت دين اسلام تأثيرگذار است؛ زيرا شخصيت معنوي ايشان به چنان قوامي رسيده بود كه به آن حضرت امكان ميداد تا همة مراتب ممكن و لازم را براي دريافت وحي الهي طي كند؛ بهگونهايكه هيچ مرتبه و مرحلة كشفناشدهاي را باقي نگذارد كه پيامبر ديگري پس از ايشان كشف كند. به تعبير عرفا: الخاتَمُ مَن خَتَم المراتِب بِأسرِها؛ «خاتم كسي است كه همه مراتب را طي كرده و مرتبة طينشدهاي باقي نگذارده باشد».
درواقع كسي ميتواند مدعي و سزاوار مقام خاتمالانبيايي شود كه:
از نشئة ناسوت و طبيعت گذر كرده و به قلمرو ملكوت، و ازآنجا به جبروت بار يافته باشد و از لوح محفوظ و امالكتاب و كتاب مبين بهره برده و به خزاين الهي وارد، و دو قوس نزول و صعود وجود را طي كرده و در مقام «او ادني» به لقاءالله نايل گرديده باشد؛ زيرا هر اسوهاي به مقدار راهي كه پيموده، متأسيان خود را راه مينمايد و او اسوهاي است كه با عروج به جايگاه قدس ربوبي، اشراف شهودي بر عوالم وجودي پيدا كرده و از اين طريق كاملترين قوانين را براي سلوك بندگان خدا، به آنها ابلاغ مينمايد.
بهاينترتيب لزوم نبوت جديد، اعم از تشريعي و تبليغي، منتفي ميشود. -
دیدگاه روشن فکران دربارة فلسفة ختم نبوت چیست ؟
برخي روشنفكران دربارة فلسفة ختم نبوت تحليل ديگري ارائه كردهاند. آنها از سويي «وحي» را ناظر به امور غريزي، و هدايتگري آن را از نوع هدايتگري غريزي دانستهاند؛ از سوي ديگر تاريخ بشر را به دو دوره تقسيم كردهاند:
ابتدا، دورة كودكي كه دورة عدم بلوغ و رشد عقل انسان و عصر غلبة غرايز بر عقل بود. اين دوره، ازآنرو دورة كودكي بشر محسوب ميشود كه او همواره ميبايست از طريق دستورهاي آسماني و تعاليم ازپيشتعيينشدة وحياني پيش ميرفت؛
دوم، دورة نوين كه زمانة رشد و بلوغ عقلي است؛ دورة هدايتگري تعقل و تفكر در طبيعت و تاريخ. در اين عصر، «خرد استقرايي» ظهور يافته، بر غرايز غلبه ميكند. بر اساس اين تحليل، پيامبر اسلام هم به دوران قديم تعلق دارد و هم به دوران جديد. درواقع، «پيامبر اكرم ميان جهان قديم و جهان جديد ايستاده است؛ تا آنجا كه به منبع الهام وي مربوط ميشود، به جهان قديم تعلق دارد و تا آنجا كه روح الهام وي در كار ميآيد، متعلق به جهان جديد است».
منبع الهام پيامبر، وحي است كه از سرشتي غريزي برخوردار بوده، به دوران قديم مربوط ميشود؛ اما محتوا و روح وحي، دعوت به عقلانيت و تفكر در تاريخ و طبيعت، بهسان دو منبع مستقل معرفت است و به دوران جديد، كه دوران بلوغ عقلي بشر است، بازميگردد. از اين منظر، «ظهور و ولادت اسلام، ظهور و ولادت عقل برهاني استقرايي است». اين ظهور ميمون، به عقل حجيت بخشيد و از اين طريق به حجيت غريزه و وحي بهمنزلة منبعي براي معرفت، مهر پايان زد. بر اين اساس، خاتميت به معناي آن است كه بشر، به كمك خرد استقرايي رشديافتة خود، از هدايتهاي وحياني و آسماني، كه از جنس هدايتهاي غريزي هستند، بينياز ميشود. به تعبير ديگر، «حجيت و اعتبار سخن كساني كه مدعي ارتباط با فوق طبيعت ميباشند، پايان ميپذيرد» و آزادي روحي و عقلي بشر اعلام ميشود. درواقع انسانِ دورة جديد، برخلاف دوران قديم، رسالت پيامبران را با الهام از سه منبع معرفت، يعني تجربة «خود»، تجربة طبيعت، و مطالعة تاريخ، خود بر عهده ميگيرد. بر اين اساس، ختم نبوت و هدايتگري وحي، درواقع رفع محدوديت از بشر است: «و چون به اين فكر اساسي توجه كنيم كه پس از اين ديگر وحيي نخواهد رسيد كه ماية محدوديت آدمي شود، بايستي كه ما، ازلحاظ روحي، آزادترينِ مردمان روي زمين باشيم». لازمة روشن اين ديدگاه آن است كه در دوران جديد، منابع معرفتْ بيشتر زميني و بشري است تا آسماني و مافوق بشري.
«الغاي كاهني (دورة استناد و ارجاع امور به ماوراي طبيعت و چيزهايي شبيه به سحر و جادو) و سلطنتِ ميراثي در اسلام، توجه دائمي به عقل و تجربه در قرآن، و اهميتي كه اين كتاب مبين به طبيعت و تاريخ ـ بهعنوان منابع معرفت بشري ـ ميدهد، همه سيماهاي مختلف انديشة واحد ختم دورة رسالت است».
برخي از روشنفكران معاصر، تحليل فوق را با بيانهاي ديگر تأييد كردهاند؛ مثلاً همآوا با تحليل فوق كه خاتميت را به معناي به پايان رسيدن حجيت و اعتبار سخن كساني كه مدعي ارتباط با فوق طبيعتاند، ميدانست، چنين نوشتهاند: «پس از پيامبر اسلام هيچكس ظهور نخواهد كرد كه شخصيتش، به لحاظ ديني، ضامن صحت سخن و حسن رفتارش باشد و براي ديگران تكليف ديني بياورد».
از اين نظر، پس از پيامبر اسلام حجيت سخن همة انسانها به پايان رسيده است. همه موظف به ارائة دليل هستند و در اين حكمْ همگان مساوياند: «پس از پيامبر احساس و تجربه و قطعِ هيچكس براي ديگري، ازنظر ديني، تكليفآور و حجتآفرين نيست» و در اين امر حتي امامان نيز مستثنا نيستند و همه بايد براي حكم ديني خود دليل بياورند. بر اساس اين نظر، در دورة خاتميت، طفل عقلْ بالغ و چالاك شده، هم از عوامل پست و مادون عقل و هم از عامل فوق و برتر از عقل آزاد ميشود. درواقع، آنچه از بعثت انبيا و ايجاد رابطة نبي و امت، مطلوب و مقصود بوده، نفي و قطعِ خودِ اين رابطه بوده است. به تعبير ديگر، «ايدئال آن است كه مردم، رفتهرفته از تذكار نبي مستغني گردند؛ همچنانكه بيماران رفتهرفته از طبيب، و كودكان از نظارت والدين مستغني ميشوند». استغنا از تذكار پيامبران بدان معناست كه آدميان توان آن را يافته¬اند كه پا در جاي پاي پيامبران بگذارند و با تجربة ديني خود بر كمال دين بيفزايند.
ازنظر طرفداران اين ديدگاه، امروزه استغناي بشريت از انبيا و تعاليم آنان بهروشني ديده ميشود. علت بينيازي بشر جديد از انبيا آن است كه تعاليم آنان در ذهن و ضمير آدميان رسوخ كرده و از بديهيات بهشمار ميرود. براي مثال امروزه نادرستي بتپرستي ـ كه روزگاري يكي از بزرگترين محورهاي مبارزاتي پيامبران بود ـ از بديهيات بشر متمدن و جديد است. درواقع، كاميابي پيامبران در اين بوده است كه ارزشهاي اخلاقي چون عدالت و امانتداري را جزء بديهيات فرهنگي بشر قرار دادهاند و ديگر بشر به تذكار آنان نيازي ندارد.
مجموع اين نظرات را ميتوان چنين جمعبندي كرد كه بشر با توجه به بلوغ عقلي و آزادي فكري خود، ديگر نيازمند نبي، نبوت و وحي جديد نيست و اين خودِ انسان است كه وظيفه دارد به كمك عقل و تجربة شخصي خود، راه هدايت را بپيمايد. در چنين عصري روشنفكران و عالمان تجربي رسالت هدايت را بر عهده دارند. برخي از روشنفكران براي هدايت جامعه، گاه حتي براي امامان معصوم نيز حقي خاص قايل نيستند و سخنان آنان را نيز مانند سخنان ساير مردم فقط بر اساس استدلال ميپذيرند. -
بررسي و نقد دیدگاه روشن فکران دربارة فلسفة ختم نبوت چیست ؟
در تحليل مطالب پيشگفته، نكاتي چند قابل تأمل است:
1. «وحي» را هرگز نميتوان ـ آنگونه كه در بيان نخست اين تحليل آمد ـ از جنس غرايز دانست. غريزه يك ويژگي كاملاً طبيعي (غيراكتسابي) و ناآگاهانه و فروتر از حس و عقل است؛ اما وحي، امري فراتر از حس و عقل و تا حد زيادي اكتسابي است. وانگهي در بالاترين درجة «آگاهانه» بودن است.
2. اين ديدگاه نوعي عقلگرايي افراطي را دربردارد. اگر اين تحليل درست باشد، نهتنها به پيامبر و شريعت جديد نيازي نيست، بلكه اساساً به راهنمايي وحي، نيز نيازي نخواهد بود؛ چراكه بر اين اساس هدايتگري عقلِ تجربي جانشين هدايتگري وحي گشته است. ازاينرو «اگر اين فلسفه درست باشد، فلسفة ختم ديانت است، نه ختم نبوت». درواقع بر اساس اين بيان، تنها كار اسلام اعلام به پايان رسيدنِ دورة دين و آغاز دورة عقل بود.
3. هرگز نميتوان بشر را از تذكار پيامبران بينياز دانست. چنين تفسير و تحليلي از خاتميت با صريح رواياتي كه احكام اسلامي را جاودانه و نياز بشر به دين را امري هميشگي دانستهاند، سازگار نيست. وانگهي فلسفة نياز بشر به دين نيز با اين تفسير مطابقت ندارد.
4. بايد پرسيد مگر دين فقط در اصولي مانند عدالت و امانتداري خلاصه ميشود كه بر اساس آن نتيجه گرفته شود كه به دليل بديهي گشتن آنها در حيات بشري، ديگر نيازي به تذكار پيامبران نيست. اصولي ازايندست، همواره جزء بديهيات حيات بشر بوده است و اختصاص به دوران جديد ندارد. بنابراين، اگر بديهي گشتن اينگونه اصول را دليل بينيازي از تذكار پيامبران بدانيم، نتيجة آن، انكار اصل دين و نبوت خواهد بود.
5. اگر كاميابي پيامبران را در بديهي كردن ارزشهاي اخلاقي نظير عدالت و امانتداري خلاصه كنيم، دين از ساير ابعاد زندگي بشر كنار نهاده ميشود و اين با دلايل جامعيت دين ـ كه بحث آن خواهد آمد ـ سازگار نيست.
6. امروزه در برخي جوامع بشري، بتپرستي حتي به شكل قديمي و ابتدايي آن نيز به چشم ميخورد. ازاينرو نياز به دين و تذكار پيامبران هنوز هم وجود دارد. وانگهي اَشكال جديد بتپرستي ـ كه معناي عام آن «برگرفتن غيرخدا در مقام معبود» است ـ بسيار گمراهكنندهتر از اَشكال ابتدايي آن است.
7. بر اساس اين تحليل، عصمت و مرجعيت علمي امامان معصوم ـ كه از ضروريات مذهب شيعه و يكي از اساسيترين اعتقادات آن است ـ زير سؤال ميرود.
سایت رسمی
مرکز آموزش مجازی ونیمه حضوری موسسه امام خمینی بلوار امین 20متری گلستان پلاک 27
Daftar.ictu@qabas.net
(+98)25-32908193