پرسش و پاسخ
-
معناي امامت چیست ؟
«امامت» واژهاي عربي است كه به معناي پيشوايي و رهبري به كار ميرود. «امام»، يعني پيشوا و كسي كه ديگران از گفتار، كردار و نوشتار او پيروي ميكنند؛ اعم از اينكه بر حق باشد يا بر باطل.
قرآن كريم نيز اين واژه را هم در معناي ارزشي مثبت به كار برده است؛ مانند آنكه دربارة برخي از پيامبران ميفرمايد: وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا، و يا خطاب به ابراهيم خليل ميگويد: إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا، و هم در معناي ارزشي منفي به كار برده است؛ مانند جايي كه دربارة فرعون و فرعونيان ميفرمايد: وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النّارِ.
با مراجعه به نوشتههاي شيعيان و اهل سنت در موضوع امامت بهروشني دانسته ميشود كه تعريف آنها از امامت بسيار به يكديگر نزديك است و هر دو گروه آن را به معناي رياست عمومي بر امور ديني و دنيايي مردم تعريف ميكنند. اما اگر سخنان اين دو گروه را در اين مورد بهدقت بررسي كنيم، خواهيم ديد كه امامت در ديدگاه سني و شيعه، تفاوت ماهوي دارد.
توضيح آنكه اهل سنت، آنجا كه از ويژگيها و شرايط امام سخن ميگويند، تصريح ميكنند كه امام، مانند امير و حكمران است. ازاينرو، بسياري از علماي اهل سنت تنها اوصافي مانند عدالت، اجتهاد در اصول و فروع دين، تدبير، شجاعت، سلامت جسمي و امثال آن را از شرايط لازم براي تصدي مقام امامت دانستهاند؛ هرچند برخي از بزرگان اهل سنت، فسق و ظلم و بياعتنايي به دين را باعث خلع امام از مقام امامت نميدانند.
قاضي عبدالجبار، در بحث علم امام ميگويد: لازم نيست امام نيز مانند پيامبر به همة ابعاد دين الهي آگاهي داشته باشد؛ «زيرا ما دين و شريعت خود را از او نميآموزيم! امام شأني خاص دارد و حال او مانند حال اميران و حاكمان است». وي در باب ضرورت وجود امام ميگويد: «مردم صرفاً براي اجراي احكام شرعي، مانند اقامة حدود و حفظ مرزهاي مملكت اسلامي و تجهيز لشكر و جنگ با دشمنان و احراز عدالت شهود و امكان آن، به وجود امام نياز دارند».
وي همچنين در پاسخ به اين پرسش كه آيا امام بايد در باطن و ظاهر، عادل باشد، ميگويد: «تفاوت پيامبر و امام در اين است كه اين امور براي پيامبر لازماند، اما براي امام ضرورتي ندارند و دربارة امام ثابت شده است كه او در اين جهت مانند امير و حاكم است».
علامه اميني، پس از نقل سخنان عالمان اهل سنت در اين باره، در جمعبندي ديدگاه آنها مينويسد:
امامت نزد اهل سنت چيزي بيش از رياست عام براي تدبير لشكريان، حفظ مرزها، رد مظالم، كمك به مظلوم، اقامة حدود، تقسيم غنايم ميان مسلمانان و همكاري با آنان در حج و جنگ نيست. در امامت، علمي افزون بر علم رعيت شرط نيست. ... امام، با فسق، ستم و كارهاي خلاف از امامت ساقط نميشود و پيروي از او بر امت واجب است؛ اعم از اينكه فردي نيكوكار باشد يا فاجر و مخالفت با او، قيام بر ضد او و نزاع در امر امامت او بر هيچكس جايز نيست.
اين ديدگاه دربارة امامت مستلزم آن است كه امام براي تصدي مقام امامت نيازي به نصب و نص الهي ندارد، بلكه ممكن است از راه رأي مردم يا حتي از راه قهر و غلبه و امثال آن، اين مسند را در دست گيرد.
در مقابل، امامت در نزد شيعيان از جايگاهي بسيار والا برخوردار است. شيعيان نهتنها امام را حجت و مرجع انسانها در همة امور دنيوي و اخروي ميدانند، بلكه او را حجت الهي بر همة آفريدگان بهحساب آورده و پيروي از او را بر همة انسانها واجب و ولايت و حكومتش را در سراسر گيتي گسترده ميدانند. امام، وظايفي دارد كه يكي از شعبهها و ابعاد آن حكومت بر مردم و سياست امور دنيويشان است. بهطور خلاصه بايد گفت كه در ديدگاه شيعي امامت به معناي استمرار وظايف نبوت، جز در مسئلة تلقي وحي است. بديهي است رياست ديني و دنيوي نيز لازمة اين مقام و يكي از شئون آن بهشمار ميرود.
البته اگر امامت صرفاً به معناي رهبري و زعامت سياسي و اجتماعي باشد، تنها بخش اندكي از وظايف و شئون امامت است. افزون بر اين، دلايل ديگري نيز ميتوان اقامه كرد كه نشان ميدهد مسئلة امامت جزء اصول اعتقادي است؛ مانند: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ؛ «اي پيامبر، آنچه از جانب پروردگار بر تو نازل شده، ابلاغ كن و اگر نكني، پيامش را نرساندهاي».
با توجه به اجماع مفسران، شأن نزول اين آيه، بحث غدير خم است كه در آن پيامبر اكرم ازطرف خداوند موظف به تعيين جانشين براي خود شده است، و سياق آيه بهگونهاي است كه بيانگر آن است اگر امامت نباشد، چيزي از وظايف رسالت انجام نگرفته است. امامت ثمرة رسالت و عامل بقا و تداوم خدمات آن است. همچنين رواياتي كه مرگِ بدونِ شناختِ امام را مرگ جاهلي معرفي ميكنند، نشان ميدهند دينداري زماني تحقق مييابد كه امامشناسي محقق شده باشد. -
دلایل ضرورت وجود امام چیست؟
ادلهاي كه به اثبات ضرورت نبوت ميپردازد، براي اثبات امامت و ضرورت آن هم به كار ميرود. حكمت خداوندي و نقض غرض الهي در هدايت جامعه در صورت نبود امام، از اصليترين اين استدلالهاست. ازاينرو ما از بيان تفصيل آن خودداري ميكنيم. اما ازآنجاكه امامت را به استمرار وظايف نبوت معنا كرديم، مناسب است براي فهم ضرورت وجود امام در دوران خاتميت، ابتدا به وظايف و شئون پيامبر خاتم اشارهاي شود و پس از آن ضرورت استمرار اين شئون و به تبع آن، ضرورت وجود امام بيان شود.
-
وظايف پيامبر خاتم چیست ؟
بدون ترديد پيامبر اكرم در مدت بيستوسه سال نبوت خويش وظايف و شئون مختلفي را در قبال جامعة اسلامي بر عهده داشتند كه اصول و كليات آنها عبارتاند از:
الف) دريافت و ابلاغ وحي يا پيام هدايت آدميان؛
ب) تبيين و تفسير وحي الهي و تشريح اهداف و مقاصد آن براي مردم؛
ج) بيان احكام موضوعات جديد؛
د) رد شبهات اعتقادي؛
هـ) محافظت از دين و جلوگيري از وقوع تحريف در آن؛
و) قضاوت و اجراي قوانين كلي الهي؛
ز) حكومت و رياست بر عامة مردم در همة مسائل اجتماعي. -
استمرار وظايف پيامبر بعد از ایشان چگونه است ؟
بيشك پس از ارتحال رسول خدا وحي آسماني منقطع شد، اما شئون و وظايفِ ديگر آن حضرت چه وضعيتي داشتند؟ آيا شارع مقدس در متن دين براي جبران آنها تدبيري انديشيده، يا آنها را به خود امت واگذارده است؟ در اين باره سه احتمال وجود دارد:
الف) شارع براي جبران اين امور و پر كردن اين خلأها، هيچ فكري نكرده و در اين زمينه سخني نگفته باشد؛
ب) امت اسلامي به موجب بهرهمندي از تعليم و تربيت پيامبر اكرم به حد و مرتبهاي رسيده باشد كه خود صلاحيت جبران اين كمبودها را كسب كرده باشد؛
ج) پيامبر اسلام موظف بوده است همة معارف و علومي را كه از ناحية خداوند دريافته بود و همة احكامي را كه امت اسلامي در آينده با آن روبهرو ميشدند، به شخصي معيّن كه از ناحية خداوند منصوب شده است، منتقل سازد، و او موظف به استمرار وظايف پيامبر باشد.
نادرستي احتمال نخست با اندك توجهي روشن ميشود؛ زيرا اين امر با هدف بعثت پيامبران منافات دارد و نقض غرض در هدايت بهحساب ميآيد. ازاينرو، امر داير است ميان يكي از دو احتمال ديگر.
دربارة احتمال دوم بايد گفت دقت در تاريخِ دوران پس از پيامبر بيانگر اين حقيقت است كه امت اسلامي بههيچوجه توانايي عهدهداري اين وظايف را نداشته است. مثلاً در مسئلة تفسير قرآن و توضيح آيات الهي، اختلافات بنيادين فراوان در ميان مفسران اسلامي وجود دارد كه خود، شاهدي است بر عدم توانايي و شايستگي امت در اين زمينه.
براي اثبات عدم صلاحيت امت اسلامي در جلوگيري از وقوع تحريف در دين اسلام، كافي است به چگونگي تدوين كتابهاي روايي بنگريم و ببينيم كه محدثان چه زحمات طاقتفرسايي براي جداسازي احاديث صحيح از سقيم متحمل شدهاند.
بنابراين، بايد در ميان اصحاب پيامبر اكرم، انسان يا انسانهايي باشند كه اسلام را بهصورت كامل از آن حضرت فراگرفته، پس از ايشان وظيفة توضيح و تبيين احكام دين را بر عهده داشته باشند. بدون وجود چنين اشخاصي كه برخوردار از ضمانتي الهي در تبيين معصومانة دين باشند، سخن از دسترسي مردم به دين كامل الهي نميتوان به ميان آورد و غرض از بعثت تحقق نخواهد يافت. روشن است چنين فردي كه از جانب خداوند مأمور استمرار وظايف نبوت است، از هركس ديگري به رياست و زعامت سياسي مردم اولي است و با وجود او، سخن از امامت ديگران گفتن، نابخردانه خواهد بود. -
شئون امامت چیست ؟
با نگاهي به آيات و روايات مربوط به امامت دانسته ميشود كه امامت در اسلام مراتب و شئون مختلفي دارد كه غفلت از آنها موجب بدفهمي و مغالطه خواهد شد. ازاينرو در اين مقام به توضيح آن ميپردازيم.
1. زعامت سياسي و اجتماعي : همة انسانهاي عاقل ميپذيرند كه هر جامعهاي نيازمند رهبر و پيشواست. فقدان حكومت و قانون در يك جامعه، ثمرهاي جز هرجومرج و در نتيجه فروپاشي نظم و ساختار اجتماعي آن در پي نخواهد داشت. جامعة اسلامي نيز مانند هر جامعة ديگري، پس از رحلت پيامبر اكرم نيازمند رهبر و زعيم بود. اما سخن در اين است كه آيا پيامبر اكرم بهعنوان بنيانگذار جامعة اسلامي، شخص خاصي را براي رهبري جامعه در نظر داشته و به مردم معرفي كرده است يا نه؟ گروهي از مسلمانان مدعي شدند كه پيامبر اكرم دربارة رهبريِ پس از خود هيچ سخني نگفت و براي نحوة ادارة جامعة نوپاي اسلامي هيچ فكري نكرد. در مقابل، شيعيان در درجة اول با توجه به شرايط لازم براي حاكم و حكومت و با استناد به ادلة عقلي ادعا ميكنند كه حاكم اسلامي بايد از سوي خداوند تعيين شود و در درجة دوم با استناد به آيات قرآن، احاديث مورد اتفاق همة مسلمانان و حقايق تاريخي انكارناپذير، بهوضوح نشان ميدهند كه پيامبر اكرم از نخستين روزهاي اعلان عمومي دعوت خود تا واپسين لحظات عمر مباركشان، پيوسته مسئلة رهبري پس از خود را گوشزد ميكرد و از ناحية خداوند مأموريت داشت كه عليبنابيطالب را بهعنوان نخستين جانشين پس از خود به مردم معرفي كند و در اين باره از آنان بيعت بگيرد.
كوتاهسخن آنكه اين مرتبه از امامت، يعني زعامت سياسي و رهبري اجتماعي مسلمانان پس از پيامبر اكرم، فيالجمله مورد پذيرش همة مسلمانان است و اختلاف آنان نه در اصل امامت، بلكه در نحوة تعيين امام و شرايط لازم براي تصدي اين مقام است.
2. مرجعيت ديني : يكي ديگر از شئون امامت كه مهمترين و اصليترين وظيفة اجتماعي و ديني امام نيز بهشمار ميرود، مرجعيت ديني و تبيين و تفسير وحي است. امامت در اين مرتبه نوعي كارشناسي معصومانة اسلام است؛ البته كارشناسياي كه علم آن از ناحية خداوند افاضه ميشود. امام كسي است كه علمش را از راهي غيرعادي از پيامبر اكرم گرفته، و در تبيين و تفسير وحي نيز از خطا و اشتباه مصون است. اين شأن از امامت، از اعتقادات اصيل و بنيادين شيعه است، و اصولاً فلسفة امامت نيز همين است و رهبري سياسي نيز به تبع آن مطرح ميشود.
آنچه در بحث ضرورت وجود امام مطرح شد، مرجعيت ديني امام را بهوضوح تبيين ميكند؛ اما براي فهم دقيقتر اين شأن امامت، توضيحي مختصر ضروري است. ازاينرو با بيان دو مقدمه به تبيين بحث مي-پردازيم:
1. بر اساس اعتقاد به خاتميت كه از ضروريات دين اسلام است، اسلام بايد جامع همة شئون و ابعاد گوناگون زندگي بشر باشد و همة آنچه در تحقق سعادت دنيوي و اخروي انسان تا روز قيامت مورد نياز است، تأمين كند؛ اما در ايام رسالت، پيامبر اكرم چنين فرصتي نيافتند تا اسلام را بهطور كامل به همة مردم برسانند. با توجه به رشد روزافزون زندگي بشر و تحولات بي¬پايان آن اساساً بيان همة احكام و مسائل مورد ابتلاي بشر تا روز قيامت امكان نداشت؛ زيرا اولاً، چنين كاري در آن زمان ممكن نبود، و بشر آن روز توانايي درك احكام و معارفي را نداشت كه زمينه و كاربردشان قرنها بعد پديد ميآمد؛ ثانياً، بر فرض امكان چنين امري با توجه به آنهمه مشكلات و موانعي كه بر سر راه دعوت پيامبر وجود داشت، هرگز چنين موقعيتي براي آن حضرت فراهم نميشد؛
2. ما معتقديم پيامبر اكرم دين خدا را بهصورت كامل بدون هيچگونه افزايش يا كاهشي ابلاغ كرده است. قرآن كريم نيز در اين باره ميفرمايد: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإسْلامَ دِينًا؛ «امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را [در مقام] دين براي شما پسنديدم».
از اين دو مقدمه ميتوان نتيجه گرفت بايد افرادي وجود داشته باشند كه دين الهي را بهگونهاي كامل دريافت كنند و معارف الهي را بهتدريج در اختيار جامعة اسلامي بگذارند و خود، مرجعيت ديني مسلمانان را بر عهده بگيرند. ازاينرو در شأن نزول آية اكمال گفتهاند با تعيين جانشينان پيامبر و نصب مرجع ديني و دنيوي مردم ـ يعني عليبنابيطالب ـ بود كه دين اسلام بهصورت ديني كامل و جامع معرفي شد.
مهمتر آنكه براي حل اختلافات پس از نبي گرامي اسلام، نيازمند افرادي جامع و كامل هستيم تا بتوانند كلام حقيقي پيامبر را تبيين كنند تا تعارضي با عقل و آيات قرآن نداشته باشند. از باب نمونه، ابوداوود در كتاب سنن خويش، چهارهزاروهشتصد حديث را از بين پانصدهزار حديث جمعآوري كرده و بقيه را به دليل جعلي بودن كنار زده است و يا بخاري احاديث كتاب صحيح خود را كه مشتمل بر دوهزاروهفتصدوشصتويك حديث غيرتكراري است، از ميان ششصدهزار حديث انتخاب كرده و بقيه را جعلي و ساختگي دانسته است. همچنيناند ساير مؤلفان مجامع روايي اهل سنت. البته حتي در ميان همين احاديثي كه بهزعم اصحاب صحاح و مسانيد، احاديث صحيح و مسند تلقي شدهاند، احاديثي وجود دارند كه با عقل سليم و تعاليم صريح قرآني در تعارض و تضادند.
بنابراين، براي توضيح و تبيين احكام دين اسلام، نيازمند افرادي هستيم كه اسلام را بهصورت كامل از پيامبر اكرم فراگرفته باشند. بدون وجود چنين اشخاصي مردم نميتوانند به دين كامل الهي دسترسي داشته باشند و اين نقض غرض از بعثت در هدايت جامعه است.
3. ولايت معنوي : سومين مرتبه و شأن امامت در اعتقاد شيعي، به ولايت معنوي و باطني امامان بازميگردد. اعتقاد به امامت در نزد شيعيان، يعني اعتقاد به وجود انساني كامل كه بالاترين و والاترين مراتب معنويتِ ممكن براي انسان را داراست و قطب و محور عالم امكان است. بر اين اساس، هيچ زماني ممكن نيست كه زمين از حجتِ حق و وجود انسان كامل خالي باشد. «اگر حجت خدا و انسان كامل وجود نداشته باشد، زمين، ساكنان خود را ميبلعد». به اعتقاد شيعيان، به يُمن وجود امام، عالَمِ امكان برپاست. اين اعتقادات بهخوبي در روايات، زيارتنامهها و ادعيه نمايان است. زيارت جامعة كبيره نمونهاي از ابعاد مختلف ولايت باطني و معنوي امامان را به نمايش ميگذارد.
برخي از مستشرقان و به پيروي آنان عدهاي از نويسندگانِ داخلي كوشيدهاند تا اعتقاد شيعيان را به ولايت باطني امامان، همچون باورهاي صوفيان دربارة اولياي خود معرفي كنند؛ اما اگر بنا باشد ريشهاي براي اين تفكر بيابيم، بايد آن را در باورها و آموزههاي اصيل اسلامي جستوجو كنيم و اين صوفيان و عارفان اهل سنت هستند كه اين آموزه را از شيعيان اقتباس كردهاند و نه برعكس؛ زيرا مسئلة اعتقاد به وليّ خدا و حجت الهي از زماني در ميان شيعيان مطرح بوده است كه هنوز تصوف شكل نگرفته بود، يا دستكم، چنين مسائلي در ميان آنان وجود نداشت.
با توجه به مراتب و شئون گوناگون امامت در اعتقاد شيعي، دانسته ميشود كه مسئلة حكومتِ پس از پيامبر اسلام، تنها يك شأن از شئون مختلف امامت است و اين گمان باطلي است كه بگوييم تئوري امامت در شيعه صرفاً ناظر به نحوة حكومت و ادارة جامعة اسلامي پس از پيامبر اكرم است.
بعضي چنين پنداشتهاند كه نظرية امامت، در ابتدا صرفاً نظريهاي در باب حكومت و رهبري سياسي بوده است؛ به اين صورت كه شيعيان با تمسك به نظرية امامت به ادامة رهبري فرهمندانة (كاريزماتيكِ) پيامبر فتوا دادند و اهل سنت با رد اين نظريه، به شيوههاي سنتي يا عقلايي و دمكراتيك روي آوردند. همانگونه كه پيشتر اشاره كرديم، اگر مسئله صرفاً در همين حد بود، نيازي به شرايطي كه شيعيان براي امام برميشمارند، نميبود. شهيد مطهري همگان را از فروغلتيدن در دام اين مغالطه برحذر داشته، ميگويد:
[منحصر كردن مسئلة امامت به حكومت] اشتباه بزرگي است كه احياناً قدما (بعضي از متكلمان) هم گاهي چنين اشتباهي را مرتكب ميشدند. امروز اين اشتباه خيلي تكرار ميشود. تا ميگويند امامت، متوجه مسئلة حكومت ميشوند؛ درحاليكه مسئلة حكومت از فروع و يكي از شاخههاي خيلي كوچك مسئلة امامت است و اين دو را نبايد با يكديگر مخلوط كرد.
سایت رسمی
مرکز آموزش مجازی ونیمه حضوری موسسه امام خمینی بلوار امین 20متری گلستان پلاک 27
Daftar.ictu@qabas.net
(+98)25-32908193