پرسش و پاسخ
-
فلسفة آفرينش جهان چیست؟ (چرا خدا جهان را آفرید؟)
قبل از آنكه به تبيين هدف خداوند از آفرينش انسان بپردازيم، مقدمتاً بايد هدف خداوند را از آفرينش جهان بيان كنيم؛ زيرا انسان بخشي از همين جهان است و طبيعتاً فلسفة آفرينش انسان، ارتباطي مستقيم با آفرينش جهان خواهد داشت.
هدف خداوند متعال از آفرينش جهان، به كمال رسيدن همة موجودات، به مقدار ظرفيت و استعداد آنها است. از ميان مخلوقات، فقط انسان است كه كمالپذيري او بينهايت است. بنابراين همة جهان در اختيار انسان قرار گرفته، تا او به كمال نهايي برسد.
از آيات قرآن كريم نيز استفاده ميشود كه هدف خداوند از آفرينش كل جهان، انسان بوده است؛ يعني جهان براي تعالي انسان آفريده شده است. بهعبارتديگر، آفرينش جهان، بدون توجه به انسان، مقصود اصلي خداوند نبوده است، بلكه مقصود تبعي براي مصالح انسان بوده است و مقصود اصلي را بايد در هدف از آفرينش انسان دنبال كرد: «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الأرْضِ جَمِيعًا؛ او خدايي است كه هرآنچه در زمين است را براي شما آفريده است». بقره (2)، 29
مطابق با اين آية شريفه، زمين با همة گستردگياش براي منافع انسان آفريده شده و در نتيجه، آفرينش زمين ارزش ذاتي براي خداوند نداشته است. پس آفرينش جهان مقدمهاي براي آفرينش انسان و آفرينش انسان نيز هدف اصلي آفرينش جهان است. -
فلسفة آفرينش انسان چیست؟ (چرا خدا انسان را آفرید؟)
تا اينجا روشن شد كه فعل خداوند متعال داراي غايت و هدف است و اينكه هدف خداوند از آفرينش استكمال ذات خويش نبوده، بلكه آفرينش مخلوقات مقتضاي ذات فياض خداوند است. همچنين بيان كرديم كه هدف خداوند از آفرينش جهان، به كمال رسيدن انسان است و درحقيقت آفرينش جهان، مقدمة آفرينش انسان است. پرسش ديگري كه در ادامة اين بحث مطرح ميشود، اين است كه هدف خداوند از آفرينش انسان چيست؟
بنا به حكم عقل، با توجه به كمال مطلق خداوند، هر موجودي كه ظرفيت رسيدن به كمالي را داراست، بايد زمينههاي بهرهمندي وي از كمال، از جمله آفرينش آن موجود و همچنين امور ديگري كه وجود آنها براي رسيدن به كمال لازم است، فراهم شود. بنابراين اينكه رسيدن مخلوقات، بهويژه انسان، به كمال را هدف خداوند از آفرينش دانستهايم، این مقتضاي دليل عقلي است. اگر خداوند شیء یا فردی را که امکان وجود و کمال دارد ولی نیافریند یا علم آن را ندارد، یا علم دارد قدرت خلق آن را ندارد، و یا علم و قدرت دارد و ارادة آن را ندارد یعنی یا نمیداند یا نمیتواند یا نمیخواهد و این هر سه با کمال مطلق بودن خداوند ناسازگار است و در بحث خداشناسی در جای خود همة این موارد به اثبات رسیده است. پس هر گاه انسانی طرفیت وجود یافت برخداوند لازم است او را خلق کند (این ضرورت، ضرورت بالقیاس است) -
کمال نهایی در آفرينش انسان چیست؟
پس از اینکه گفتیم اصل خلقت به سبب فیاضیت خداوند است؛ خلقتِ جهان نیز برای رسیدن موجودات و انسان به کمال است؛ و خلقت انسان نیز برای رسیدن به کمال نهایی خود است؛ اکنون پرسش بعدي اين است كه كمال نهايي انسان چيست؟ انسان در زندگي دنيوي خود براي رسيدن به چه كمالي بايد تلاش كند؟ خداي متعال چه نوع كمالي را هدف آفرينش انسان قرار داده است؟
براي تشخيص هدف خداي متعال از آفرينش انسان و تبيين مراد خداوند از كمال از آيات قرآن كريم (که در جای خود حجیت آن به اثبات رسیده است) بهره ميگيريم.
قرآن كريم تأكيدي ويژه بر هدفداري آفرينش انسان دارد. خداوند متعال در قرآن ميفرمايد: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ؛ آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريدهايم و اينكه شما بهسوي ما بازگردانيده نميشويد» مؤمنون (23)، 115. همچنين ميفرمايد: «أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدًي؛ آيا انسان گمان ميكند بيهدف رها ميشود» قيامت (75)، 36. اين آيات بهصراحت بر هدفمندي خداي متعال در آفرينش انسان دلالت ميكنند. ولي پرسش اساسي اين است كه كمال مورد نظر خداي متعال چيست؟ بر اساس آيات شريفة قرآن، خداي متعال چه نوع كمالي را شايستة انسان ميداند؟
آيات شريف قرآن موارد گوناگوني را در تبيين كمال انسان مطرح كردهاند. برخي آيات شريفة قرآن كريم، آزمايش و امتحان را هدف آفرينش انسان معرفي ميكنند: «وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَي الْمَاء لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛اوست كسي كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد و عرش او بر آب بود تا شما را بيازمايد كه كداميك نيكوكارتريد» هود (11)، 7. ازآنجاكه انسان موجودي مختار بوده و رسيدن به كمال براي او امري اختياري است، خداي متعال با آفرينش انسان در اين عالَم مادي زمينه را براي امتحان وي فراهم نموده است، تا با اختيار خويش عمل صالح انجام دهد. در اين آية شريفه، امتحان انسان براي انجام عمل صالح هدف آفرينش قلمداد شده است.
آيات ديگري نيز عبادت و بندگي را هدف آفرينش انسان برشمردهاند: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ؛ «و جن و انس را نيافريدم، جز براي آنكه مرا بپرستند» ذاريات (51)، 56 . عبوديت و بندگي خداي متعال از اهدافي است كه خداوند انسان و جنّ را براي رسيدن به آن آفريده است. البته نه به اين معنا كه خداوند متعال نيازي به اين عبادت داشته باشد.
ز عشق ناتمام ما، جمال يار مستغني است
به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روي زيبا را
اميرالمؤمنين دربارة بينيازي خداوند از عبادت انسان ميفرمايند:
«فإنّ الله سبحانه وتعالي خلقَ الخلقَ حين خلقهم غنياً عن طاعتهم آمِناً من معصيتهم لأنّه لا تَضُرّهُ معصيةُ من عَصاه ولا تَنفَعُه طاعةُ من أَطاعَه؛ خداوند متعال مخلوقات را آفريد، درحاليكه از اطاعت آنها بينياز و از معصيتشان در امان بود؛ زيرا نه نافرماني اهل معصيت به او ضرري ميرساند و نه اطاعت اهل ايمان به او سودي ميبخشد».(محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج64، ص315)
بنابراين رسيدن انسان به مقام بندگي هدف مهمي است كه انسان براي آن آفريده شده است و تحقق همين هدف است كه تقرب به خداي متعال و وجود نامحدود را براي انسان فراهم ميكند. در جمع بين دو هدف يادشده، يعني آزمايش و بندگي ميگوييم كه آزمايش مطلوب بالعرض و بندگي و تقرب به خداوند متعال، هدف بالذات خداي متعال است. بهعبارتديگر، انسانها در اين عالَم آفريده شدهاند تا پس از گذراندن موفقيتآميز آزمايش دنيوي و تبعيت از دستورات الهي به بندگي و تقرب به خداي متعال و سعادت جاويد اخروي نايل آيند. پس ميتوان گفت:
اولاً، هدف زندگي انسان محدود به زندگي دنيايي نيست و بايد اين هدف را در زندگي جاويد (عالَم آخرت) جست؛
ثانياً، هدف زندگي انسان، بازگشت به حقيقت اصلي و نامحدود، يعني تقرب به خداوند متعال است؛
ثالثاً، راه رسيدن به اين حقيقت غايي، بندگي و اطاعت (ايمان و عمل صالح، بهعنوان دو ركن اساسي بندگي) است. -
رابطة کمال نهایی در آفرينش انسان و معنای زندگی چیست؟
پرسش مهم ديگري كه در طول مباحث فوق مطرح ميشود، چرايي كمال نهايي است. به اين معنا كه آيا زندگي ارزش زيستن دارد؟ اين پرسش فرض را بر اين ميگيرد كه زندگي انسان داراي هدفي است و خالق جهان در فعل خويش هدفمند بوده و بنا بر فرض، هدف خالق رسيدن انسان به كمال بوده است. ولي با توجه به آلام و شرور و سختيهايي كه در مسير زندگي انسان وجود دارد، آيا ميتوان چنين زندگياي را ارزشمند و معنادار تلقي كرد؟
مهمترين خاستگاه اين پرسش، رنجها و ناكاميهايي است كه انسانها در زندگي خويش با آنها مواجهاند. ازاينرو، همواره اين پرسش را در ذهن خويش دارند كه آيا زندگي (حتي هدفمند) آنقدر ارزشمند است كه در مقابل اينهمه رنج و سختي بازهم معنادار باشد؟ آيا هدفمندي آفرينش ميتواند توجيهگر اينهمه رنجها و شكستهاي گوناگون باشد؟ اگر زندگي ملازم با اينهمه ناملايمات و ناكاميها است، آيا آفرينش انسان معنادار است يا نه؟.
بايد مشخص كنيم كه مراد از معناي زندگي چيست و چه رابطهاي با هدف زندگي دارد. آيا هدفمندي زندگي براي معنادار بودن آن كفايت ميكند؟ آيا رسيدن به سعادت جاويد اخروي (تقرب الهي) بهعنوان هدف زندگي، توجيهكنندة معناداري زندگي است؟
در پاسخ به اين پرسش ميگوييم كه معناي زندگي با هدف زندگي متفاوت است. اگر كسي هدف واقعي خود را تشخيص دهد، بيدرنگ نميتوان گفت كه زندگي او معنادار است، بلكه زندگي در صورتي معنادار خواهد بود كه در راستاي آن هدف قرار گرفته باشد. بنابراين، هرچه بيشتر مجموعة زندگي ما در راستاي هدف قرار بگيرد، زندگي ما معنادارتر ميشود. ازاينرو، ميتوان زندگي معنادار را اينگونه تعريف كرد: زندگياي كه در آن هدف واقعي از زندگي معلوم شده و كل زندگي در راستاي هدف قرار گرفته باشد. بر اين اساس، اگر كسي هدف واقعي زندگي را مشخص نكند، يا اينكه هدف زندگي را در راستاي تحقق آن هدف واقعي قرار ندهد، زندگياش معنادار نخواهد بود. (عسكري سليماني اميري، «خدا و معناي زندگي»، در: نقد و نظر، ص102)
با توجه به نكتة فوق، معناداري زندگي از سويي به فعل الهي (آفرينش انسان)، و از سوي ديگر، به فعل انسان برميگردد. نقش خداي متعال در معنابخشي به زندگي انسان آن است كه آفرينش او را بهگونهاي طراحي كند كه داراي هدفي متعالي و متناسب بوده و همچنين زمينههاي رسيدن انسان به آن هدف را فراهم كند.
در تبيين فلسفة آفرينش انسان گفته شد كه خداي متعال انسان را براي رسيدن به سعادت اخروي آفريده و اين سعادت نهايي همان قرب الهي است كه از سويي، ميل به آن در فطرت انسان نهادينه شده است و از سوي ديگر، دليل عقلي و نقلي هدف از آفرينش انسان را رسيدن به سعادت اخروي بيان كردهاند. ازطرف ديگر، خداي متعال زمينهها و شرايط لازم را براي تحقق اين هدف فراهم كرده است؛ زيرا:
- پيامبران و ائمه معصوم را براي راهنمايي انسانها معرفي كرده است؛
- وحي الهي را براي آگاهي انسان از طريق و شيوة هدايت نازل كرده است؛
- عقل را بهعنوان ابزاري قابل اعتماد در درك حقيقت و شناخت راه صحيح در نهاد انسان قرار داده است؛
- انسان را موجودي مختار آفريده است تا با انتخاب آگاهانه مسير صحيح سعادت را انتخاب كند؛
- همة امكانات مادي را براي نيازهاي مادي انسان فراهم كرده است تا در رسيدن به كمال نهايي هيچ كمبودي نداشته باشد؛
- با توجه به عدالت و حكمتش، عالَم قيامت را بهعنوان موطن اخروي انسان در نظر گرفته است تا مصلحان به سعادت ابدي و مفسدان به شقاوت ابدي نايل شوند.
توجه به اين زمينهها، نقش خداي متعال را در معنابخشي به زندگي روشن كرده و موجب ميشود هرگونه توهم بيمعنايي زندگي از سوي خدا برطرف شود.
نقش انسان در معنابخشي به زندگي اين است كه براي تحقق آن هدف متعالي تلاش و همت لازم را به كار بگيرد. بر اين اساس، اولاً، انسان بايد هدف حقيقي آفرينش خويش را بشناسد؛ ثانياً، زمينههاي اختياري تحقق آن هدف حقيقي را فراهم كند، همانند شناخت مبدأ و معاد، اطاعت از دستورات خداي متعال، ايجاد زمينههاي مادي مورد نياز و... .
دغدغة انسان نسبت به معناداري زندگي ناشي از حب ذات او است. ازآنجاكه انسان داراي حب ذات است، نگران معناداري يا بيمعنايي زندگي است. اگر انسان نگران زندگي خويش نبود، از مشكلات زندگي شكايت نكرده و مدعي بيمعنايي آن نبود. ريشة توهم بيمعنايي نيز رنجهاي گوناگوني است كه در مسير زندگي بر انسان تحميل ميشوند؛ ولي وقتي انسان سعادت نهايي را هدف زندگي خويش قرار دهد و بر اساس ادلهاي به اين اطمينان برسد كه همة ابعاد زندگي وي براي رسيدن به آن هدف مطلوب است و حتي وجود رنجها، شكستها و ناكاميهاي زندگي نيز مقدمهاي براي رسيدن به سعادت نهايي است، ديگر وجود اين رنجها و سختيها مشكلي براي معناداري زندگي ايجاد نميكند. زماني زندگي بيارزش است كه رنجهاي فراوان، هيچ تأثير ارزشمندي در زندگي انسان نداشته باشند. ولي اگر رنجهاي زندگي را از سويي، لازمة زندگي دنيايي بدانيم و از سوي ديگر، آنها را مقدمهاي براي سعادت نهايي قلمداد كنيم، چنين زندگياي معنادار و ارزشمند خواهد بود. -
جمعبندي مباحث انسانشناسي چیست؟
در مباحث انسانشناسي ابتدا به مباحثي مانند ساحتهاي دوگانة انسان، تجرد روح انسان، اصالت و جاودانگي روح، و مسئلة معاد اشاره كرديم و ادلة متناسب با اين معارف مطرح شد. در ادامه به تبيين سرشت مشترك، فطرت، خلافت الهي، كرامت ذاتي و اكتسابي انسان پرداختيم. نيز فلسفة آفرينش و معناداري زندگي انسان را بيان كرديم. درواقع، مباحث انسانشناختي مقدمهاي است براي بحث از راهشناسي و راهنماشناسي؛ يعني معارف مربوط به وحي، نبوت، امامت، ولايت فقيه و...؛ زيرا اگر انسان را داراي روحي مجرد بدانيم كه در مقابل بدن مادي از اصالت و جاودانگي برخوردار است و زندگي دنيوي او مقدمهاي براي زندگي اخروي و سعادت نهايي باشد، با توجه به محدوديتهاي معرفتي انسان، اين پرسش به وجود ميآيد كه راه رسيدن انسان به سعادت اخروي چيست و چه كسي بايد انسان را در رسيدن به اين هدف غايي راهنمايي كند.
بديهي است بر اساس حكمت الهي، وحي و نبوت ضرورت پيدا ميكند. رسيدن انسان به مقام خلافت الهي و كرامت اكتسابي نيز نيازمند شناخت راه صحيح و حقيقي و بهرهمندي از راهنمايي مناسب است. همچنين گفته شد كه معناداري زندگي در گرو آن است كه زندگي دنيا و خوشي و رنجهاي آن را مقدمة رسيدن سعادت اخروي بدانيم. همة اين امور مبتني بر شناخت راه و راهنماي رسيدن به سعادت نهايي است. بنابراين باید به مباحث راه و راهنماشناسي نیز پرداخت.
سایت رسمی
مرکز آموزش مجازی ونیمه حضوری موسسه امام خمینی بلوار امین 20متری گلستان پلاک 27
Daftar.ictu@qabas.net
(+98)25-32908193